#پارت۴۳۴
مسیح کنار افرا نشست و افرا روبه مادرش گفت:
-مامان ! بهتره شما برگردید خونه و استراحت
کنید ،من اینجا پیش بابامی مونم
-نه دخترم تو برو ،من اینجا راحترم
- شما 24 ساعته که یک لحظه هم استراحت
نکردید ممکنه خدایی نخواسته مریض
بشید ،خواهش میکنم
-من توی خونه دلم اصلا آروم وقرار نداره
مهری میان حرفش آمد و گفت:
-ناهید جون بهتره به حرف افرا گوش بدی و چند
ساعتی و استراحت کنی با این روند تو هم از پا می افتی و
انوقت کی می خواد از حاج علی مراقبت کنه
استراحت می کنم ولی همینجا توی
نمازخونه ،دلم راضی نمیشه برم خونه-
مسیح که تا آن لحظه سکوت کرده بود روبه ناهید گفت:
اما نمازخونه آلوده است و ممکنه بیماری بگیرید -
- افرا هم درس داره ،حالا فصل امتحاناتشه
افرا از جا برخاست و کنار مادرش نشست و با
مهربانی گفت: