۴۴۲ تو کلاس نداشتی -چطور می تونم وقتی تو اینجایی سر کلاس باشم -آخرش که چی ،خودت می دونی که من یه روز رفتنیم انگشتش را به علامت سکوت روی لب پدرش گذاشت و گفت: - -نمی خوام در مورد ش حرفی بزنی ؛نمی خوام حتی بهش فکر کنم پرستار میانسالی وارد اتاق شد و با لبخندی گفت: -به به آقای ستوده بالاخره بیدارشدید در حالیکه سرمش را عوض میکرد با لبخند دوباره گفت : -قدر دختر خوشگلت وبدون ،از صبح تا حالا یه ثانیه هم دستتون و از تو دستش بیرون نیورده حاجعلی به سختی گفت : -افرا همه زندگی منه پرستار پس از چکاب دستگاه ها وثبت در چک لیست با لبخندی اتاق را ترك کرد