! 🌷گفت: یه نامه هم من دارم برسون به خانوادم. نوشت: اگر خبر شهادتِ شهیدی را برای شما آوردند، برادرم سید مصطفی برایش زیاد روضه بخواند! نامه‌اش که رفت چند ساعت بعد شهید شد. 🌷....در مزرعه یک اسب داشت. وقتی جنازه‌اش آمد، اسبش از آب و غذا افتاد. هر وقت افسارش را باز می‌كرديم، رم می‌كرد و می‌رفت سر مزار سید اسماعیل می‌ایستاد! 🌹خاطره اى به ياد شهيد معزز سيداسماعيل حسينى دوست