° سلام 🌱 می‌بخشین که مزاحم‌تون میشم ! 🌸 من خیلی وقت نیست که عضو کانالِ ساحل‌رمان هستم ، امّا خوشبختانه تونستم رمانِ رازتنهایی‌ رو بخونم :)) فکر میکنم بهترین تجربه‌ی رمان خوندن‌ام بود ! من قبلا رمان‌های دیگ‌ی خانم‌شکوریان‌فرد رو خونده بودم ؛ زنان‌عنکبوتی ، سیاه‌صورت ، محبوب‌من ، مادرمن ، امام‌من و سعید رو :))) همه‌شون عالی و بی‌نظیر بودن ، امّا حال‌وهوای خودم ، بیشتر به دنیل می‌خورد :))) با خیلی از قسمت‌های این رمان گریه کردم . منی که فقط تو روضه‌ها گریه میکنم !! اونجایی که سارا ، خبر مردن یوسف رو به دنیل داد ، اونجا من همراه دنیل خورد و خاک‌شیر شدم و تا جایی که نمی‌دونم چقدر بود گریه کردم :)) اونجایی که دنیل شهادتین گفت ، خیلی گریه کردم :) یعنی همزمان از خوشحالیِ مسلمان شدن‌اش می‌خندیدم و باز به همین دلیل ، از شوق اشک می‌ریختم ؛) اون‌جاهایی که یوسف با مهربونی‌ها و شوخی‌هاش حال دنیل‌ رو [وحتی‌حالِ‌من‌رو] خوب می‌کرد ؛ اون‌جاهایی که طه‌ی پدرآمرزیده ، سربه‌سر دنیل می‌گذاشت و اذیت‌اش می‌کرد ؛ اونجاهایی که دنیل با سعیدِ بیچاره ، کل‌کل می‌کرد ؛ اونجاهایی که حاجی ، سربه‌سر دنیل‌ می‌گذاشت ؛ من با همه‌ی اینا من خندیدم و حال‌م خوب شد ! :))) از خانم نویسنده ، تشکر میکنم به‌خاطرِ چنین رمانِ زیبایی . ♥️ و از شما هم تشکر میکنم که این مدّت جورِ ما رو کشیدین و زحمت کشیدین ، رمان رو مرتباً قرار دادین داخل کانال . ♥️ و امیدوارم کاش زودتر این رمان چاپ بشه ، که بتونیم تهیه‌اش کنیم ، که هر وقت دلِ‌مون برای یوسف و دنیل و حاجی و سعید و طه ، تنگ شد بریم سراغ‌شون و کیف کنیم ! :)))✨ خلاصه که ، امیدوارم موفق باشید و اینکه .. دعا کنین برامون تو ساعت‌های قشنگِ افطار و سحر ^_^ 💛🌙 علی‌علی 💚 💌| 🏝| |@saheleroman|