🔅 برنامه ی روزانه ❇️ گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست خوش فتاد آن خال مشکین بر رخ رنگین غریب می‌نماید عکس می در رنگ روی مه وشت همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب بس غریب افتاده است آن مور خط گرد رخت گر چه نبود در نگارستان خط مشکین غریب گفتم ای شام غریبان طره شبرنگ تو در سحرگاهان حذر کن چون بنالد این غریب گفت آشنایان در مقام حیرتند دور نبود گر نشیند خسته و مسکین غریب 🔸 🙏کانال انس با 🆔 @sahife2