👈 هنگام صبح به باغ رفتم که گلی بچینم ناگهان آوازبلبلی به گوشم آمد بیچاره بلبل همانند من عاشق وشیدای گلی شده بود ودرآن چمن ازشورواشتیاق هنگانه ای برپا کرده بود. درآن باغ به سیروسیاحت می پرداختم ولحظه به لحظه درروابط آن گل وآن بلبل دقیق شده وحالات آنهارابررسی می کردم. گل بازیبایی وجمال همنشین وهمراه شده وبلبل باشورواشتیاق. (گل نازمی کند وسخت به جلوه گری مشغول است و بلبل به سوزوگداز واظهارنیاز) گل به بلبل لطف ومهربانی نمی کند وبلبل نیزازاشتیاق وسوزوگدازدست برنمی دارد. آواز وناله ی بلبل بردلم اثرگذاشت وحالم رامتحوّل ساخت آنسان که صبروتحمّل ازدست دادم وبی طاقت شدم. ( درآن حال باخویش گفتم) دراین باغ چه بسیارگل می شکفد ولی دریغاهیچکس نمی تواند بی نیش خار گلی بچیند! ای حافظ ،ازگردش روزگار بیهوده امیدگشایش کارنداشته باش(دل خوش مکن که با آمدورفت روزها، اوضاع بهترخواهدشد) این روزگار وچرخ فلک هزارعیب دارد امّا هیچ لطف وکرمی ندارد. ترجمه ی ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2