، شب عاشقى‏ شب قدر چه شبى است، شب قدر شب عشق‏بازى حق با بندگانش مى‏باشد. از كجا مى‏گويم، از آن جا كه پيغمبر فرمود: «إنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الشّابَّ التّائِبَ» خداوند عاشق جوان توبه‏كننده مى‏شود، شب بيست و يكم شب شادى خداست، اما بالاتر بگويم كه شب قدر شب عشق خداست، شب عاشقى خداست، چون ملائكه در مقام اعتراض برگشتند و گفتند: «أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدّمَآءَ ... چه مى‏خواهى خلق كنى، آيا مخلوقِ پستِ بى‏آبروىِ خون‏ريزِ مفسد. در اين هنگام خداوند به ملائكه فرمود: «إِنّى أَعْلَمُ مَا لَاتَعْلَمُونَ» چيزهايى من مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد، چه چيزى را نمى‏دانستند؟ شب‏هاى قدر را ملائكه نمى‏دانستند. شب قدر خدا مى‏خواهد به ملائكه بگويد كه يادتان هست به من اعتراض كرديد كه اينها مفسد و خون‏ريز هستند، آيا صداى ناله بنده‏هاى مرا نمى‏شنويد، صداى گريه عاشقان مرا نمى‏شنويد، «إنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الشابَّ التّائب» شب قدر شب عشق‏بازى دوست است. اين قدر هم عشقش قوى است، كه گاهى عشقش را نشان داده، اينها عاشق هستند و عشقشان را همه جانبه به پروردگار نشان دادند، شب معراج خطاب رسيد: اى احمد! حساب امت تو را قيامت مى‏خواهم به دست خودت بدهم، پرونده امّت تو را مى‏خواهم فقط خودت ببينى، كس ديگرى مطّلع نشود، صدا زد: مولاى من! مى‏توانم سؤالى بكنم؟ خطاب رسيد: عزيزم احمد چه شده است؟ گفت: تو به بندگانت رحيم‏تر هستى يا من؟ خطاب رسيد: من. گفت: خدايا پس پرونده‏هايشان را به من نده، بلكه خودت رسيدگى كن. لحظات آخر هم كه مى‏خواست برگردد، خطاب رسيد: حبيب من! چيزى مى‏خواهى به من بگويى، مثل آدمى كه خجالت مى‏كشد حرف آخرش را با معشوق بزند، چه مى‏خواهى بگويى، بگو؟ گفت: مولاى من، مى‏خواهم درباره پرونده‏ها بپرسم كه بعد مى‏خواهى چه كار كنى؟ من كه گفتم پرونده‏هايشان را به من نده، چون اگر به من بدهى، من انسان هستم و محدود، ممكن است عده‏اى را محكوم كنم، اما دست خودت كه باشد، چنين نمى‏كنى؟ خطاب رسيد: محشرم را نسبت به امّت تو دو قسمت مى‏كنم، خيلى‏ها امّت نيستند، منافق و فاسد و فاسق و فاجر و زنديق‏اند، اينها بيرون هستند. قيامت را دو قسمت مى‏كنم. دستور مى‏دهم يك قسمت قيامت را تو بايست و فرياد بزن: امّت من. من هم از گوشه ديگر قيامت فرياد مى‏زنم: رحمتى رحمتى. ✍️ استاد حسین - کتاب نفس، ص: 298 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2