🌹 یک غزل زیبای دیگر از مرحوم فیض کاشانی رحمت الله علیه : 👈 از غم هستی چو رستم ، غمگسار آمد بدست چون گسستم رشتهٔ اغیار یار آمد بدست خود چو رفتم از میان ، دیدم هم او را در کنار نقش خود چون شستم آن زیبا نگار آمد بدست بهر آن جان جهان دادم جهانی جان بجان جان چو دادم در رهش جان بیشمار امد بدست در دلم جا کرد عشقش اختیار از من گرفت چون مرا از من برون کرد اختیار آمد بدست سرنهادم بر سرعشق از جهان پرداختم پا زهرکاری کشیدم تا که کار آمد بدست عاقبت بین گشتم و از پیش کردم کار خویش آنچه در امسال میبایست ، پار آمد بدست جانم از عشق ، تازه شد پیرانه سر در خزان بازم نوبهار آمد بدست نیش مژگان در دلم چندی به حسرت میشکست خار در دل کاشتم تا گلعذار آمد بدست آنچه میجوئید یاران در را از سنّت هشت و چهار آمد بدست (12 امام معصوم علیهم السلام) ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2