هدایت شده از سیره فرزانگان
حسین اسم اعظم الهی! مرحوم آیت الله حاج آقا نصرالله شاه آبادی: 🔹یک روز عصر یکی از علاقه‌مندان مرحوم پدر _ که نامش را فراموش کرده ام _ به همراه مرحوم حاج اسماعیل وفابخش _ برادر خانم پدر ما _ برای پرداخت وجوه نزد مرحوم پدر آمد و عرض کرد: «حاج آقا، من دو سال است که به مسجد شما نیامده ام. علت آن را نمی‌پرسید؟» مرحوم پدر گفتند: «اگر به شما گفته بودم بیا و نمی‌آمدی، می‌پرسیدم، ولی چون برای آمدنت دعوت نکردم، از رفتنت هم نمی‌پرسم». او گفت: «علت نیامدنم این بود: شبی پای منبر شما بودم. وقتی از مسجد بیرون رفتم، شخصی از روحانیون از من پرسید: کجا بودی؟ گفتم: مسجد آقای شاه‌آبادی. گفت: آنجا می‌روی؟! آقای شاه‌آبادی توحید می‌گوید! و به گونه‌ای گفت که من خیال کردم شما کفر می‌گویید؛ از آن شب دیگر نیامدم. 🔸 تا این‌که چندی قبل خواب دیدم قیامت بر پا شده و عده‌ای در جهنم که مانند استادیوم‌های ورزشی پله پله بود، قرار داشتند و ردیف تا بالا نشسته‌اند و حلقه‌های آهنین به گردنشان بود و افرادی بودند که من آنها را می‌شناختم. در این حال وحشت و رعب، یکی از آنهایی که در آنجا بود و مرا می‌شناخت و من هم او را می‌شناختم، گفت: فلانی، به دادمان برس. گفتم: اینجا چه کار می‌توانم بکنم؟ گفت: پیش آقای شاه‌آبادی برو و از ایشان ذکری بگیر که ما را نجات دهد. گفتم: آقای شاه‌آبادی را از کجا پیدا کنم؟ گفت: آن طرف باغ آقای شاه‌آبادی است. دیدم باغ بزرگی است و وسط آن ساختمانی قرار دارد. وارد شدم، دیدم در اتاق بزرگی حضور دارید. سلام کردم و قضیه را برای شما نقل کردم. 🔹 شما یک قدری فکر کردید و سر بلند کرده، فرمودید: «به آنها بگو من ذکری اعظم از ذکر «یا حسین» سراغ ندارم. برگشتم و به آنها گفتم. همین که جمعیت شنیدند، همه با هم «یا حسین» کشیدند و از غل و زنجیر و گرفتاری نجات پیدا کردند. در همین حال، از وحشت از خواب بیدار شدم». مرحوم پدر به آن شخص فرمودند: هیچ بُعدی ندارد که یکی از اسامی اعظم پروردگار، «یا حسین» باشد. سیره فرزانگان، عبدالحسن بزرگمهرنیا، نشر سامان دانش، به نقل از: حدیث نصر، ص ۱۹۳، خاطرات آیت الله نصرالله شاه آبادی، نشر موسسه کتاب شناسی شیعه. https://eitaa.com/sirefarzanegan