📚در قرب الاسناد آمده : ريان بن صلت گفت : « روزى وارد بر عباسى شدم با عجله دوات و كاغذ خواست گفتم : چه شده، گفت: از حضرت رضا عليه السّلام مطالبى شنيدهام كه بايد آنها را بنويسم مبادا فراموش كنم، آن مطالب را نوشت. بيش از يك جمعه نگذشت كه در هواى گرم در مرو پيش من آمد گفتم از كجا مىآئى گفت: از پيش اين. گفتم: از پيش مأمون گفت: نه. گفتم از پيش فضل بن سهل گفت: نه از پيش اين مىآيم گفتم: منظورت كيست؟ گفت: از پيش علي بن موسى. گفتم: بيچاره شدى بدبخت جريان چيست. گفت اين حرفها را رها كن كى پدران او روى تخت مىنشستند و با آنها بولايت عهد بيعت ميشد اين طورى كه او كرده. گفتم: واى بر تو استغفار كن. گفت: فلان كنيزم از او داناتر است . سپس گفت: اگر من بگويم اين حرف را شيعهها نيز مىپذيرند. گفتم: تو ديوانهشدهاى عقيده شيعه در باره آن جناب چنين است كه اگر ببينند يك پيراهن گلى رنگ بر تن دارد و طبلى هم بگردن آويخته و ميان اين سپاه طبل ميزند ميگويند هيچ وقت بيشتر از اين موقع علي بن موسى الرضا عليه السّلام خدا را اطاعت نكرده زيرا چارهاى نداشته از اينكه چنين كارى را نكند. عباسى سكوت كرد. بعدها پشت سر هم سخن از آن جناب ميگفت . من خدمت حضرت رضا عليه السّلام رسيده گفتم: عباسى از شما بدگوئى ميكند و نسبتهاى ناروا ميدهد او بيشتر وقتها پيش من ميخوابد اجازه ميدهى گلويش را بگيرم و فشار دهم تا بميرد بعد مشهور كنم كه سكته كرده سه مرتبه دستهاى خود را تكان داده فرمود: نه ريان نه ريان نه. گفتم: فضل بن سهل مرا مأمور عراق كرده براى انجام كارى، عباسى نيز بعد از من خواهد آمد اگر اجازه ميدهى به دوستان قمى شما اشاره كنم بيست يا سى نفر مثل راه زنها بر او بتازند يا بصورت عربهاى بيابانى همين كه خواست از آن راه بگذرد او را بكشند بعد بگويند بيابانگردان عرب او را كشتهاند چيزى نگفت نه قبول كرد و نه رد نمود . وقتى بحوان رسيدم يك مأمور سوار فرستادم پيش زكريا بن آدم و نوشتم مطالبى هست كه نميتوان بوسيله نامه نوشت اگر ممكن است در فلان روز در مشكاة بيا ترا ببينم وقتى من بمشكاة رسيدم او جلوتر از من آمده بود جريان را برايش توضيح دادم و تمام داستان را نقل كردم و گفتم: او فلان روز به اين محل خواهد رسيد. گفت: بسيار خوب او را به من واگذار من خداحافظى كرده به راه خود ادامه دادم آن مرد به قم برگشت. به معمّر برخورد با او مشورت كرد در باره آنچه من گفته بودم. معمر گفت نميدانم سكوتش امر است يا نهى دستورى نداده صحيح نيست مزاحم آن مرد شوى زكريا متعرض او نشد عباسى از آنجا گذشت و سالم رد شد . @salmanraoofi