2 در قرن پنجم شیخ طوسی از نظر شکلی و ساختاری، مکتبی ایجاد و خود را از التزام به نقل اخبار خلاص می‌کند و دست به تبویب می‌زند و مسائل آزادی را از روایات، بیان و اجتهاد می‌کند. روش شیخ طوسی در محتوا تسلیم روش شیخ مفید نیست؛ ولی در ساختار هست. پس از این، جریان محدثان رشد می‌کند. در قرن دهم و یازدهم وقتی به اخباریان می‌رسیم مکتبی ایجاد می‌شود که پیروان آن به شدت با اصول فقه مخالف هستند و حتی کتب اصول را کتب ضلال می‌دانند و به طلابی که اصول می‌خوانند شهریه نمی‌دهند؛ آن‌ها در حد وسیعی به اخبار اعتماد می‌کنند. شیخ حر، بیان می‌کند که هرچه در کتابم نقل کردم روایات مورد قبولم بوده است. کتب اربعه که جای خود دارند. در میان همه این مباحث، ایشان فقط روی یک الی دو روایت مناقشه دارد. همه این‌ها مکتب هستند و ویژگی‌های مکتب را دارند و هرکدام یک سیستم فقهی و نظام و مسائلی دارند. این مکاتب بر سر زبان‌ها بودند و بیش‌تر دیده شدند؛ اما معتقدم مکتب‌هایی هم بودند که در حاشیه قرار گرفتند و کم‌تر دیده شده‌اند؛ مثلاً مکتب مدرسه‌ای یا ریاضی یا مکتب فقهی مقاصدبسند و مکتب فقهی نص‌بسند. مکتب فقهی نص‌بسند را علاوه بر این‌که در «فقه و مصلحت» بررسی کرده‌ام، در مقاله‌ای مستقل نیز آن را مطرح کرده‌ام. تأثیر مکاتب فقهی بر رویکردهای سیاسی آیا ممکن است هر مکتب با توجه به ساختار درونی‌اش نگاه متفاوتی به مسائل اجتماعی- سیاسی داشته باشد؟ به خاستگاه آن مکاتب بستگی دارد؛ مثلاً وقتی به دو مکتب اخباری و اصولی با دو شخصیت به‌نام‌های شیخ حر عاملی و وحید بهبهانی، یک مسأله‌ی اجتماعی ارائه کنید نباید منتظر دو پاسخ متفاوت باشید؛ چون ممکن است آن‌چه اقتضای مکتب اصولی است اقتضای مکتب اخباری هم باشد؛ یا همانی که اقتضای مکتب اخباری است اقتضای مکتب اصولی هم باشد. این دو متد و مکتب کم‌تر در مسأله‌ی اجتماعی خود را نشان می‌دهند. ولی اگر مکاتب مقاصدبسند یا نص‌بسند باشند ممکن است پاسخ‌شان به مسأله‌ی اجتماعی متفاوت باشد؛ یا مکتبی که معتقد است در شریعت سیستم و نظام داریم؛ یا علاوه بر خرده‌نظام‌ها، ابرنظام داریم. البته نمی‌توان گفت که این‌ها مکتب هستند؛ ولی می‌توان در آینده به آن‌ها مکتب گفت. به همین دلیل معتقدم که باید یک بار اتمیک و یک بار نظام‌وار در قالب خرده‌نظام و یک بار نظام‌وار در قالب ابرنظام استنباط کنیم. مثالی می‌زنم؛ شما به‌عنوان یک فقیه یک بار مسائل باب اجاره، مضاربه، مساقات و… را به‌طور اتمیک بررسی می‌کنید؛ تصور کنید هزار مسأله را استنباط می‌کنید و حاصل آن «شرح لمعه» می‌شود. اگر استدلال را از آن حذف کنید می‌شود تحریرالوسیله. اما وقتی همان مسائل را به‌صورت نظام‌وار ببینید و استنباط کنید، چه‌بسا با این استنباط، آن مستنبطات اولیه تغییر کنند؛ چون شما مسائل خرد را در درون یک سیستم می‌آورید و نظام قراردادها شکل می‌گیرد. برای بار سوم ممکن است شما نظام قراردادها را در درون یک سیستم بزرگ‌تر ببینید و به یک ابرنظام به‌نام نظام اقتصادی برسید. اما اگر مسائل را اتمیک مطالعه کنیم و نصوص را هم سلولی و اتمیک ببینیم، ممکن است خروجی متفاوتی داشته باشد. ارزیابی تعبیر و مختصات مکاتب فقهی قم و نجف گاهی از مکتب نجف و قم صحبت می‌شود؛ با توجه به این‌که این دو حوزه بیشتر از حوزه‌های دیگر فعال هستند، اگر می‌شود در مورد ویژگی‌های هرکدام توضیحی بدهید. سخت است که بتوانیم دو مکتب به‌نام‌های نجف و قم را از هم تفکیک کنیم. اگر پنجاه سال پیش این مسأله تا حدی موجه بود، بعد از جریانی که در آن صدام بسیاری از علمای نجف را بیرون کرد و به قم فرستاد، این تفکیک سخت شده است. قم پس از این ماجرا پر شد از علمایی که در نجف تربیت شده بودند؛ یا از آن‌سو طیف وسیعی از علمای تربیت‌شده ایران و قم، که به نجف سفر کردند. به این اضافه کنید آثار قلمی علما را ـ چه در قم و چه در نجف ـ و انتقال نوشته‌ها از این حوزه به آن حوزه و از آن حوزه به این حوزه؛ که حاصل این‌ها درآمیختگی فکری بود و باعث شد تفکیک جغرافیایی و اقلیمی این دو جریان از هم سخت شود. در فضای مراکز علمی قم و نجف حجاب معاصرت مشمئزکننده‌ای وجود دارد؛ البته کاملاً فراگیر نیست؛ ولی در حدی هست که می‌توان آن را حس کرد؛ یعنی ممکن است بنده حاضر باشم اثر شیخ انصاری یا آقای نائینی را ببینم؛ ولی حاضر نیستم اثر دوست فاضل و هم‌بحث و هم‌درس یا دو‌سال کوچک‌تر یا چهار سال بزرگ‌تر از خود را که به هر حال کاری کرده است مطالعه کنم. بسیاری از کسانی که در قم حوزه موفق داشتند و دارند، از دست‌پروردگان مرحوم آیت‌الله خویی هستند. اگر آیت‌الله خویی را سنبل مکتب نجف بدانیم، شاگردان ایشان در قم هستند. یا طیف وسیعی از کسانی که در زمان دیکتاتوری صدام در قم تحصیل کرده‌اند، امروز در نجف صاحب کرسی و درس هستند. 🔆اجتهاد روشمند 🔆 @salmanraoofi