🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒ قسمت دوم؛
مقدمه (۲):
قسمت قبل:
https://eitaa.com/salonemotalee/308
گمنامی علی خوش لفظ زیر کلاه پشمی انزوا چندان پنهان نماند.
او که تازه از خود عبور کرده بود لو رفت و حالا به دستور فرماندهان باید دست گردان را میگرفت و در جاده فاو-بصره از میان ۲۰۰ تانک عبور می داد.
همان شگرد و ترفندی که او در فتح خرمشهر چند بار تجربه کرده بود.
علی خوش لفظ یک قهرمان ملی است.
این را زخمهای نشمردهای که از او "علی خوشزخم" ساخته گواهی میدهد.
علی خوشزخم نیازی به مدال ملی شجاعت ندارد.
بچه بازیگوش محله "شترگلوی همدان که روزگاری از دیوار راست بالا میرفت، پس از یازده بار مجروحیت با تیر و ترکش و موج و شیمیایی، حالا نمی تواند روی تخت بیمارستان بنشیند. تیر کالیبر تانک در آوردگاه شلمچه و کربلای ۵ بعد از ۲۶ سال همسایه نخاع اوست
علی خوش لفظ به تعبیر همرزمانش علی خوش رفیق است که ۸ سال جنگ ۸۰۰ نفر از رفقایش شهید شدهاند، که با ۹۰ نفر از آنان رفیقتر و عقد اخوت بستهبود.
از این جماعت ۸ نفر شان پایه پارهی تنش بودهاند.
برادرانی چون علی محمدی، حبیب مظاهری، رضا نوروزی، عباس علافچی، بهرام عطاییان، جمشید اصلیان، و علی چیتساربان که به رفیق اعلا رسیدند.
علی خوش رفیق برای هیچ کدام از آنها رفیق نیمه راه نبود.
کتاب خاطرات او مرامنامهی برادریست.
علی خوشلفظ پای دو برادر شناسنامهای جعفر و امیر را نیز به جبهه باز کرد. اندو نیز خدایی شدند و شیرازهی کتاب خاطرات علی با آن دو بسته میشود
علی خوشلفظ به تعبیر استاد و مرادش آیت الله حاج آقا رضا فاضلیان علی خوشمعناست. در قید و بند لفظ و تکلف گفتار و آرایههای کلامی نیست. و به شدت دور از بزرگنمایی و ریب و ریا، و صادق در روایت و دقیق در نقل حوادث. لذا با صاحب این قلم چند شرط برای بازنویسی و نگارش خاطراتش گذاشته است؛
اول اینکه قول بدهم اگر برای خدا نیست ننویسم.
دوم اینکه برای تایید مطالب به ویژه فراز و نشیبها در عملیات ها یا چند و چون گشت و شناسایی ها، مطالب را از چند همرزم دیگر بپرسم، اگر تایید کردند بنویسم.
و سوم اینکه به روایت او چیزی نیفزایم که شائبه تخیل پیدا کند.
روایت خاطرات علی خوش لفظ در قالب تاریخ شفاهی است. واقعی و صادقانه متکی بر اسناد و بینیاز از نازک اندیشی خیال، حتی در آن شب شوکرانی.
وقتی مهتاب گم شد قصه نیست. داستانپردازی و اسطوره سازی هم نیست،بلکه واقعیتی است شبیه اساطیر.
واقعیت زندگی و رزم مردی که خود واقعی اش را در "شبی که مهتاب گم شد" پیدا کرد.
امید آنکه رفیق راه او باشم. همان راه مستقیم همت که در جزیره خیبر مجنون نشانم دادم.
حمید حسام
همدان
زمستان ۱۳۹۱
◀️ ادامه دارد ...
قسمت بعد:
https://eitaa.com/salonemotalee/324
🖋سالن مطالعه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee