🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺 🇮🇷 قسمت نود و یکم قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/327 ✒قبل از ظهر امروز دوشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۶۹ وسایل‌مان را جمع کردیم و روانه‌ی سوله‌ها شدیم. امروز برای همیشه از کمپ ملحق خارج شدیم. وقتی از ملحق می‌رفتم، تلخ و شیرین این کمپ برایم مجسم می‌شد. با این که خیلی این جا اذیت شده بودم، دلم برایش تنگ می‌شد! وارد سوله که شدم، فهمیدم نامه‌هایی که مخفیانه برای غلامرضا کریمی، رضا محمدی و علی‌اکبر فیض نوشته بودم، به دستشان نرسیده. به علی‌اکبر گفتم: مگه نامه‌هامو دکتر مؤید بهت نداد؟! گفت: نه چیزی بهم نداد! گفتم: کپسول آنتی‌بیوتیک بهت نداد؟ گفت: چرا داد، دادمشون بچه‌هایی که مریض بودن، خوردن! خندیدم. علی‌اکبر می‌دانست بچه‌ها در کپسول نامه‌نگاری می‌کنند. تصورش این بود که کپسول‌هایی که از طریق دکتر مؤید در اختیار او قرار داده می‌شود، نامه نیست. دکتر مؤید معاون درمانگاهِ اردوگاه بود. علی‌اکبر کپسول‌هایی را که علی جارلله به او داده بود، خوانده بود و نامه حساب می‌کرد. اما کپسول‌های دکتر مؤید را به مریض‌ها داده بود! روش نامه‌نگاری در کپسول‌ های آنتی‌بیوتیک بهترین و مطمئن‌ ترین بود. برای این کار ابتدا کپسول‌ها را خالی می‌کردیم، زرورق سیگار را به شکلی می‌بریدیم که در داخل کپسول‌ها جا شود. مطلب مورد دلخواه را می‌نوشتیم، داخل آن جا می‌دادیم و در کپسول را می‌بستیم. کپسول‌ها از طریق دکتر مؤید، سامی و هر نگهبانی که رابطه‌ی خوبی با ما داشتند، دست بچه‌ها می‌رساندیم. روز بعد عراقی‌ها اجازه دادند مجروحین حمام کنند. در فصل تابستان با مشکل کمبود آب مواجه بودیم. به همراه مجروحین بیرون سوله سر صف ایستاده بودیم. یکی از نگهبان‌های جدید الورود که تا امروز او را ندیده بودم به ما که از دیگران کم سن و سال‌تر بودیم، گفت: شما بچه‌ها چرا اومدید جبهه؟ یاد صحبت‌ها و آخرین مثال حسن بهشتی‌پور افتادم. به نگهبان تازه وارد گفتم: یکی از دوستانم یه مثال خوبی زد، فکر می‌کنم جواب سؤال شما هم باشه. بعد ادامه دادم: وقتی جایی از بدن انسان زخم می‌شه، میکروب‌ها از اون محل به بدن حمله می‌کنن، همیشه میکروب‌ها می‌خوان بدن آدم‌ها رو نابود کنن. تو این بین گلبول‌های سفید که در خون شناورند، آرپی‌ جی‌زن‌ها و تک‌ تیر اندازهای بدن هستند. گلبول‌های سفید از خودشون فداکاری نشون می‌دن، برای دفاع از جان و سلامت آدم‌ها میکروب‌خواری می‌کنن و میکروب‌ها رو نابود می‌کنن. ما در حمله‌ی شما به کشورمون نقش گلبول‌های سفید رو داشتیم. امیدوارم تونسته باشم منظور خودمو بیان کنم! ◀️ ادامه دارد . . . از قسمت اول داستان نوجوان ۱۶ساله در زندان اسارت عراق، کتاب بی‌نظیر "پایی که جا ماند": https://eitaa.com/salonemotalee/111 مسئول کانال: Mehdi2506@