توی کوچه بود همش به آسمون نگاه می‌کرد و سرش رو پایین می‌انداخت. بهش گفتم: "داش ابرام چیزی شده؟!" گفت: "هر روز تا این موقع یکی از بندگان خدا بهم مراجعه می‌کرد و مشکلش رو حل می‌کردم. می‌ترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت رو ازم گرفته باشه." 🔸🌺🔸-------------- @salonemotalee