✍️راوی، شعبان نادری : 🔹در سن ۱۳ سالگی تصمیم گرفتم تا به جبهه اعزام بشم. طبق روند اعزام سپاه ، دوسال کم داشتم. قد بلندی داشتم اما سِنم اجازه نمی‌داد. اون زمان شناسنامه ها در ایران عکس دار نبود. به همین خاطر مجبور شدم شناسنامه خواهرم(سکینه)رو با تیغ درخت نارنج تبدیل به شعبانش کنم. امکان داشت این قضیه باعث گیر افتادنم بشه ولی انجام دادم و خوشبختانه هیچ کس متوجه قضیه نشد... 🔸خواننده محترم، یه سند بهتون بدم تا کمی تعجب ، و بخندید و مابقی خاطره رو در ادامه هدیه میکنم __ با دستکاری شناسنامه خواهرم ، درنهایت با این کلک تونستم از سال ۶۳ تا ۶۷ چندین بار اعزام به جبهه داشته باشم. بعداز تمام شدن جنگ (سال ۶۷ ) ، سابقه حضورم در جبهه رو بعنوان بسیجی برای کسری خدمت ، از سپاه گرفتم و خدمتم رو تموم کردم، چند روزی گذشت تا اینکه دستکاری شناسنامه یادم اومد. 🔹بلافاصله رفتم سپاه و موضوع دستکاری شناسنامه رو به برادران سپاهی گفتم. موقعی اطلاع دادم که کار از کار گذشته بود. درواقع کارت پایان خدمتم با همون شناسنامه دستکاری شده خواهرم صادر شد. سالیانی گذشت تا اینکه دولت وقت قصد داشت تمام کارت پایان خدمتها رو الکترونیکی کنه، مجدداً رفتم سپاه و این قضیه رو پیگیری کردم و پایان خدمت جدیدی که برام صادر شد بنام واقعی خودم صادر شد.((تو رو به خدا کمی بخند تا دلم خوش بشه)).😄😄😄 🔸و اما ادامه خاطره👈...بعداز ثبت نام اولیه، وقتی هم دوره ها در محوطه سپاه دور هم جمع شدیم، متوجه شدم یکی یکی بچه ها رو دارن از صف جدا می‌کنن. جالب این که همه روی انگشت پاهاشون می‌ایستادن، تا قدشون بلندتر نشون بده. من با توجه به اینکه قدم بلندتر از خیلی هاشون بود ولی ترس اینو داشتم که شاید اسمم رو خط بزنن. الحمدلله پذیرفته شدم و از فریدونکنار حرکت کردیم بسمت ساری برای آموزش نظامی . 🔹بعداز ۴۵ روز آموزش سخت، یه مرخصی ۱۵ روزه به ما دادن و بعدش ما رو به جبهه اعزام کردن. اولین باری که به جبهه اعزام شدم، ما رو به منطقه عمومی هورالعظیم عراق بردن که به مدت سه ماه در خط پدافندی موندیم. بعداز ۲۵ روز مرخصی، مجدد به جبهه اعزام شدم... ادامه خاطره در پست بعد ✍️علی محسن پور 🆔 @sangareshohadababol