🌴سیره غواص شهید هادی محمدزاده ادامه خاطره از قسمت اول 👈 ... کسی که به تکلیف خود عمل می‌کنه نتیجه اون کار خیلی مهم نیست. با توکل به خدا بر دشمن یورش می بریم و انشاالله خدا هرچه مقدر کرده ، همون خواهد شد. 🔹پس از حرفام، متن اون وصیت نامه برای همه خونده شد و همه با کمال میل قبول کردن. بعضی از دوستان پیشنهاد کردن که با خونِ خود هم اون وصیت نامه رو امضاء کنیم. بدلیل نبود جای خالی در کاغذ ، اون پیشنهاد رد شد و فقط امضاء کردیم. که حدود ۵۵ نفر امضاء کردن. چند ساعت قبل از عملیات متوجه شدم که چند نفردر این گروه دچار استرس و نگرانی هستند که بلافاصله اون چند نفر رو از جمع غواصان خط شکن جدا کردم. 🔸آرایش نیروها را مشخص کردم از ابتدا تا انتها چگونه به طرف دشمن حرکت کنیم. یه ریسمان بزرگی به ما داده بودن و روی اون رو ۶۰ گره زدیم که هر نفر یک گره اون را برداره که در زمان حرکت در آب کسی متفرق و یا جلو و عقب نشه... شیرین ترین لحظات جبهه، لحظه وداع رزمندگان بود. همه غواصها دور هم جمع شدیم، تا از همدیگه حلالیت و خداحافظی آخر رو داشته باشیم. 🔹یادم هست هنگام وداع ، سردار مرتضی قربانی، سردار کمیل کهنسال، سردار شهید محمد حسن طوسی و سردار شهید حاج بصیر همه اومده بودن تا آمادگی رزمندگان رو چک کنن. همه آماده قربانگاه عشق بودن. با چه عشق و شوری که قابل وصف نیست. هر کسی دوست و رفیقش رو سفارش شفاعت می کرد. عموماً سفارشات این بود که اگه شهید شدی منو شفاعت کن. 🔸ما در ایام محرم ، وداع امام حسین(ع) با خانواده اش در کربلا رو شنیده بودیم واما حالا با چشم خودمون اون صحنه ها رو می دیدیم. همه باور داشتن که امشب بدون شک تعدادی از این عزیزان آسمونی خواهند شد. با چشم خود دیدم اونایی رو که خداوند منتظرشون بود (چهره ها برافروخته و نورانی ). به حاجی شریفی گفتم، حاجی در چه حالی؟ گفت دارم عشق بازی می کنم... 🔹وقتی وداع خودم با پدر و اخویم شروع شد، گریه بچه ها غوغایی به پا کرد. اولش با برادرم هادی خداحافظی کردم چون قبلا خوابی دیده بودم که برای من واضح بود که او یکی از شهدای این عملیاتِ. وقتی هادی رو بغل کردم بیاد خوابم افتادم و خیلی گریه کردم، هادی هم با گریه من گریه میکرد. 🔸همینطور که می بوسیدمش، بهش گفتم هادی، منو شفاعت کن. هادی لبخندی زد و گفت، داداش محمود ، شفاعت تو رو نکنم چه کسی را شفاعت کنم!!! بعداز وداع با هادی، پدرم رو بغل کردم، و حسابی بوسیدمش. نمیدوم چقدر در آغوش هم بودیم. صحنه، صحنه بسیار سختی برای هر دو نفرمون بود. هرچه از اون صحنه بگم نمی تونم حقّش رو ادا کنم... ادامه خاطره در پست بعد.. ✍️ علی محسن پور @sangareshohadababol