برشی از کتاب: دیروز مادرم گفت: شما ناهار بیایید خونۀ ما. خواهرم شب میاد! گفتم: نه! جواد شاید زنگ بزنه خونه، موبایل آنتن نمیده! یکهو مادرم زد زیر گریه... تازه فهمیدم چه گفتم! اصلاً حواسم نبود که جواد دیگر نیست. دیگر تلفن نمیزند. دیگر مأموریت نمیرود... زندگی داستانی شهید مدافع حرم سید جواد اسدی به روایت همسر شهید به کوشش مصیب معصومیان توسط انتشارات شهید کاظمی 2️⃣1️⃣ @sangareshohadababol