زلزله بم تقویم را ورق می زنیم و می رویم به پنجم دی سال ۱۳۸۲. صبح است و خورشید تازه خودش را بالا کشیده. دستم را می برم به سمت رادیو و صدایش را زیاد می کنم؛ منتظرم تا برنامه محبوبم آغاز شود و از شنیدنش لذت ببرم اما صدای دیگری در گوشم می پیچد که اصلا شبیه شادمانی های روزهای گذشته نیست. صدا واضح است اما گوش هایم را تیزتر می کنم تا شاید باورش برایم راحت تر شود. به یکباره می فهمم که گوشه ای از کشورم به لرزه افتاده و زندگی هموطنانم را زیر و رو کرده است. زمین لرزه ای با شدت ۶.۶ ریشتر تن شهر بم در استان کرمان را لرزانده است و مردمانش از درد و غم به خود می پیچند... همه چیز تا ساعت ۰۵:۲۶ مثل همیشه بود اما در چشم بر هم زدنی دیگر هیچ چیز از شهر بم وجود نداشت. دیوارها فرو ریختند و ساکنان خانه ها را در کام مرگ فرو بردند. صدای جیغ و شیون کل شهر را پر کرد و بم متفاوت تر از همیشه از خواب بیدار شد. تا چشم کار می کرد ویرانی بود و غم و درد. ایران در بهت و ناباوری به سر می برد و زخم عمیقی بر جانش افتاده بود. طبق آمار رسمی ۲۶۲۷۱ کشته و ۳۰ هزار مجروح بر جای گذاشت. @sangareshohadababol