شهید فتحعلی رضانسب
تو جبهه راننده قایق بود.
بعضی وقتا که مسولین سوار قایقش میشدن قایق رو میبرد وسط رودخانه کارون و تا وقتی قول کمپوت و مواد غذایی برای همرزم هاش نمیگرفت قایق رو به مقصد نمیرسوند و اون شخص رو پیاده نمیکرد.
آخر هم وقتی داشت با قایق بنزین حمل میکرد ،هدف خمپاره قرار گرفت و شهید شد.
تا همین چندسال پیش مفقودالاثر بود و هیچکس از وضعیتش خبری نداشت.
یه روز که به صورت اتفاقی برادر بزرگتر شهید که خودش هم جانباز جنگی هست، یکی از همرزمای زمان جنگشو میبینه و از همون بنده خدا داستان شهادت شهید فتحعلی رضانسب رو میشنوه.
تو جلسه ای که همون شبها تو خونه پدر شهید برگزار میشه تا خبر شهادت به خانواده داده بشه،مادر شهید وقتی داستان شهادت پسرشو میشنوه،انتظار چندین سالش به پایان میرسه و هنوز جلسه تموم نشده روحش به پسر شهیدش ملحق میشه.
@sangareshohadababol