حاجی میخواست سوار ماشین بشه
که یکی از خانوما نوزادشو به حاجی داد و ازش خواهش کرد تا به گوشش اذان بگه. حاجی همین طور که داشت اذان می گفت دست شو جلو صورت نوزاد گرفت تا آفتاب اذیتش نکنه. سردار حواسش به همه چی و همه کس بود . . .🌿💚#خاطرات#حاج_قاسم#جان_فدا
🆔 @koolebar_esf