#خاطره
🔸
دوربین عکاسی شهید غلامی
#متن_خاطره | هنگامی که ما کوچک بودیم. شهید احمد غلامی به همراه پدر ،عمو و برادرانش علی و غلامحسین به خانه ما می آمدند. در آن سال ما کلاس اول دبستان بودیم و تاکنون دوربین عکاسی ندیده بودیم. او پیشنهاد داد: « بچه ها بیایید تا عکستان را بگیرم.» او با علاقه از تک تک ما عکس گرفت. بعدها به بحیری آمدیم . او به روی دیوار حیاط یکی از همسایگان ما کار می کرد. من کارگرش بودم. او به تازگی با همسرش آشنا شده بود. صبح ساعت ده به سرکار می رفتیم. او به من گفت:« اینجا بشور. اگر صاحب خانه آمد به او بگو کار داشت.» و سوار بر موتور مل گاودان رفت. او همچنین به جوشکاری نیز علاقه داشت. یک در حیاط درست کرد که اوایل انقلاب به روی آن نوشت «جمهوری اسلامی ». این در هنوز موجود است. او در خانه حسین صمدیان پدر همسر غلامرضا سعیدی مشغول به کار بود .او چندل ها را ستون خانه کرد به روی آنها گچ زد. بعد از اتمام کار از وسط خانه به دور چندل به پایین آمد. صاحبخانه خیلی با او داد و بیداد کرد و گفت:« دست و پات می شکنی».
اما او فقط می خندید.
💠 | خاطره ای از شهید احمد غلامی به روایت: جناب آقای احمد قائدی
قسمتی از کتاب
«نزدیک به آسمان»
روایت زندگی و خاطرات شهدای روستای احشام قائدها
برای عضویت اینجا کلیک کنید.