طناز
#طناز #پارت_۳۸۹ ‌ - تو جوش دختر مردم رو می خوردی نباید بی خیالش می شدی، حالا این حرف ها گذشته. -
‌ با ورود به مراسم متوجه می‌شم فقط زهره مهمون عمو نیست و زهرا و ستاره خواهرش وسبحان هم حضور دارن‌. رفتار سپهر با زهره واقعا خوبه و داره من رو به این باور می‌رسونه که سپهر فقط دنبال ازدواج بوده و کینه و کدورتی پشت رفتارش نیست. زهره یک پیراهن بلند آبی اسمونی پوشیده و روسریش رو لبنانی بسته. و من یک پیراهن چهارخونه مردونه با شلوار لی. کنار سهیل می‌نشینم و علارغم چشم ابرو های مامان کمک کسی نمی‌کنم. موقعیت مناسبی بود با سبحان صحبت کنم. نمی‌دونستم مهدیار داره چی کار می‌کنه و ممکنه خودشو تا کجا به کام خطر بکشه؟ سبحان با دیدنم توجه نشون می‌ده: سلام طناز خانم از مهدیار چه خبر؟ - صبح زود رفته اداره تا الان. اخم های سبحان در هم فرو می‌ره. سبحان نامزد خواهر بزرگ زهره یعنی ستاره است، خواهر دومش زهرا هم ازدواج کرده بود اما رابطه خوبی با شوهرش نداشت و گویا در شرف طلاق بود. پدرشون هم سرهنگ حسینی مرد جدی و جا افتاده ای بود. سبحان برای آوردن موبایلش از ماشین مهمونی رو ترک می‌کنه. منم موقعیت رو مناسب می‌دونم و سریع دنبالش می‌رم. - آقا سبحان میشه با هم حرف بزنیم؟ ‌