eitaa logo
طناز
8.3هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
187 ویدیو
0 فایل
تبلیغاتمون😍👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1759249087C4c9dc63f34
مشاهده در ایتا
دانلود
. به کوتاهی آن لحظه که گذشت غم هم میگذرد 💞 🦋💫
هدایت شده از ابر گسترده🌱
پارت اول دستهامو بـستن و روی زمین انداختن... تمام چادر و روبندمو نفتی کردن! اهالی روستا دورم حلقه زده بودن و خیره نگاهم میکردن! فـــــــــریـــــــــاد زدم:اشتباه میکنید بخدا من بد نیستم! عموم با پاش تو دهنم کوبید و گفت: تو این آبادی جای دختر بی عفتی مثل تو نیست! آبروی خانوادگی ما رو بردی! زبونم بند اومد! به پسرعموم که با نیشخند نگاهم میکرد چشم دوختم، همش دسیسه اون بود، به زور اینکارو کرد تا تلافی کنه... ریش سفید محل بالا سرم ایستاد و گفت: امشب با سوختن این زن ، مصیبت ها خاموش میشه.... داد زد: ببرینش ... روی تابوت انداختنم و میبردن ... همه ایستاده بودن و تماشا میکردن ... مادرم پشت سر تابوت میدوید و التماس همه میکرد ‌‌‌‌‌.... لرزه ای تو وجودم بود که حتی نمیتونستم اروم بگیرم ..‌. دندون هام بهم میخورد و از ترس سوختن مرگ رو جلوتر میدیدم ... درب اون خرابه رو باز کردن ..‌. در صدای جیغ میداد موقع باز شدن ... منو داخل بردن و روی زمین انداختن ... همه میترسیدن و با عجله بیرون رفتن ... نمیتونستم از تابوت جدا بشم به اون بسته شده بودم ... نفس کشیدن هم اونجا سخت بود ... صداها انگار کنار گوشم بود و چشم هامو محکم بسته بودم ... حرارت رو حس میکردم خونه رو اتیش زدن ... شعله ها زبونه میکشید و همه جارو میسوزوند ... گوشه چادرم شعله گرفت و دیگه حرارت داشت تنمو میسوزوند ... دستی رو دیدم که به طرفم اومد... چشم هام درست نمیدید و نمیتونستم ببینم کیه ... خواستم فریاد بزنم ولی زبونم نمیچرخید، که یهو.... ادامه سرگذشت جواهر اینجاست👇 https://eitaa.com/joinchat/2568684515C30ced7b019 محوِ خوندنش میشی🥺
هدایت شده از ابر گسترده🌱
زنده زنده آتیشم زدن به جرم بی عفتی! اما دستی از وسط آتیش بیرونم کشید و بعد از چندسال به روستا برگشتم درحالیکه.... 👇🔥 https://eitaa.com/joinchat/2568684515C30ced7b019 💔😳👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دختر مغرور و زیبایی بودم که عاشق مکانیکی بودم! پس یه مکانیکی باز کردم و مشغول به کار شدم... به یک ماه نکشید که آوازه مهارت و کارم تو شهر پیچید، برای مردم عجیب بود که یه دختر مکانیک باشه... تا اینکه یه روز یه لامبورگینی جلوی مغازم پارک کرد و مرد جوونی از ماشین پیاده شد و ادعا کرد ماشینش خرابه! در صورتی که ماشینش سالم بود و این رو بهونه کرده بود تا من و ببینه... 🤤🔥✨ https://eitaa.com/joinchat/1642332679C4795176fea
کارم ماشین خارجی بود و هر روز با آدم های پولداری مواجه میشدم... اما دو تا از اون ها هر روز برام مزاحمت ایجاد میکردن و میگفتن ماشینشون خرابه، در صورتی که ماشین ها از منم سالم تر بودن پس تصمیم گرفتم اون ها رو به عنوان کارگر قبول کنم😌🤣 https://eitaa.com/joinchat/1642332679C4795176fea پسر سردار شهر و پسر میلیاردر تهرانی رو به عنوان کارگر مغازه 20 متریش قبول میکنه🙄🤣🔥
هدایت شده از تبادلات،صبور باشید🕊
_ عروس با دهنت چیکار کردی که لثه‌هات خونیه؟ خجالت زده سرمو پایین انداختم آروم توضیح دادم _ دندونم عفونت کرده آرزو خانوم _ اه چرا نمیری دکتر؟ پس دهنت بو گند گرفته طفلکی داداشم آیدا طعنه زد: _ اصلا دندون‌پزشک میدونی چیه دهاتی؟ مظلومانه تایید کردم: _ بله می‌دونم ، اروند قول داد بعد از مسابقه بیاد بیرم آرزو با تمسخر خندید: _ اروند بیکاره؟ داداشم ستاره‌ی تیم ملیه! وسط مسابقات بیاد تو رو ببره دکتر؟ _ خودش قول داد من میدونم ... میاد میدونه خیلی درد دارم جاوید از پذیرایی فریاد زد: _ فوتبال شروع شد ، بیاید دخترا آیدا و آرزو دویدن و من با درد سرمو روی میز گذاشتم صدای گزارشگر رو می‌شنیدم هر چند وقت از اروند ارم یا همون مونتیگوی معروف حرفی می‌زد بغض کرده زمزمه کردم _  یادته پات تو زمین فوتبال شکسته بود؟ تلخ خندیدم _ عروسی خواهرم بود اما نرفتم روستا دوماه از کنارت تکون نخوردم آه کشیدم چقدر تنها بودم _ تو چطور دلت اومد صبح با اون حال ولم کنی بری؟ بوی خون دوباره تو بینی‌ام پیچید با درد پا شدم و آب دهنمو تو روشویی سرویس بهداشتی تف کردم پر خون بود هم زمان صدای جیغ دخترا بلند شد _ گلللل .... گللللل با غم خندیدم _ مبارکه عشقم دوباره تو آشپزخونه برگشتم حس میکردم درد دندونم عصب های کل مغزمو درگیر کرده آروم ناله کردم _ وای خدایا ... مردم گزارشگر فریاد زد: _ چه می‌کنه مونتیگوعه محبوب گل دوم برای ایران اروند ارم داره با هر بازی بیشتر بهمون میفهمونه چه آینده‌ی درخشانی در انتظارشه با درد پوزخند زدم زنِ کم سن و ساده‌اش تو این آینده جایی داشت؟ منی که به قول خودش نه لباس پوشیدنم و نه صحبت کردنم شبیه به همسر  تیمی هاش نبود... کل ۹۰ دقیقه به خودم دلداری دادم که یادشه از درد تموم شب رو به خودم می‌پیچیدم که یادشه قول داده بیاد که یادشه من از متروسوار شدن می‌ترسم ، یاد ندارم اسنپ بگیرم و آدرسای تهران رو هنوز پیدا نمی‌کنم با تموم شدن بازی و نتیجه‌ی ۳ _ ۱ به نفع ایران دخترا دوباره شادی کردن ۳ گل که ۲ تاش هنرِ اروند بود هنرِ مونتیگو  ،  شوهر من! یک ساعت بعد جاوید برای قهوه آماده کردن اومد و بهم طعنه زد _ تو هنوز کار با قهوه‌ساز یاد نگرفتی عروس خانوم؟ سرمو پایین انداختم آیدا خندید _ ولش کن جاوید سر به سرش میذاری خبرچینی میکنه داداشم یقه‌اتو میگیره بغض کرده بلند شدم که آرزو پرسید _ کجا؟ باز بهت بر خورد کوچولو؟ رو جنبه‌ات کار کن! اینجانب روستای خودتون نیست ، داداشم سلبریتیه با هزارنفر برو بیا داره هزارجور حرف قراره بشنوی آروم زمزمه کردم _ میرم لباس بپوشم اروند میاد بریم دکتر پوزخند زد _ اروند امشب با دوستاش جشن میگیره محکم سر تکون دادم _ نه میاد ، قول داده _ میگم رفتن کرج جشن بگیرن! آیدا وارد پیچی شد که اسمش "افشاسازی سلبریتی" بود و صفحه رو سمتم گرفت _ ببین! همه با زن و دوست دختراشونن تو هم اگر مثل آدم میچرخیدی داداشم خجالت نمی‌کشید و می‌بردت بهت زده به صفحه نگاه کردم ویلایی استخردار و نیمه تاریک صدای آهنگ گوش رو اذیت می‌کرد پسری سوت کشید و لیوانش رو بالا برد _ اولی رو بزنیم به سلامتی داداشمون ‌که امشب قرارداد پروازش رو امضا زد و بزودی میره فضا همه هو کشیدن و اروند خندید همه یک صدا جیغ زدن _ سلامتیِ مونتیگو ناخواسته عقب عقب رفتم جاوید رو به آیدا پچ زد _ گناه داره با گریه سمت اتاق دویدم باورم نمیشد آرزو صداشو بالا برد _ اه لوس بازیا چیه؟ داریم بهت میگیم که زودتر خودتو عوض کنی تا اروند رو از دستت نگرفتن پیج اینستاگرامشو دیدی؟ ۷ میلیونه! هق هق کنان ساک مشکیمو برداشتم و سمت در برگشتم _ من ... من میرم روستا آیدا غرید _ خری مگه؟ صبح اخبارو ندیدی؟ جاوید ادامه داد _ برف و بوران شده مسیرا بسته‌ست راهبندونه _ ۱۶ تا ماشین خورده بودن بهم میگفتن ۴ تا کشته داده خیلی خطریه بی توجه به اونا سمت در دویدم صدای هق هقم قطع نمی‌شد _ تصادف می‌کنی میمیری بدبخت جاوید به آیدا گفت _ زنگ بزن اروند ، اونجا ییلاقیه دما تا منفی ۲۰م میره یخ میزنه دختره خونش میفته گردنمون بی توجه به اونا درو بستم... https://eitaa.com/joinchat/1289618443Cbaa5d9752e
هدایت شده از تبادلات،صبور باشید🕊
دختره تصادف سختی می‌کنه و ۹ ماه میره تو کما ، وقتی بهوش میاد دکترا میفهمن عوارضِ بیهوشی.......😭💔 https://eitaa.com/joinchat/1289618443Cbaa5d9752e
شوهرت عضو تیم‌ملی کشور باشه و پلیس بهت گیر بده..😍🙊🔥 صدای مامور نیروی انتظامی اومد: خانم گفتم اسمت چیه؟ اسم پدرت چیه؟ بغضم رو عقب زدم: من که تعهد دادم خانم تو رو خدا. - خانم با لباس پسرونه اومدی ورزشگاه تا پدرت تعهد نده نمی‌ذاریم بری. ببر سوار ونش کنید. همین لحظه صدای میران مامور رو میخکوب کرد، میران محمدیان فوتبالیست تیم ملی کسی که به خاطر جذبش کسی جرات مصاحبه باهاش رو نداشت. - من شوهرشم جناب تعهد بدم حله؟ مامور با خجالت خودش رو عقب کشید و گفت: ما هم مامور قانونیم جناب میران ببخشید بی ادبی شد. بغض کردم از اسم شوهری که مردمن بود و نبود، زن عقدیش بودم اما توی اتاق جدا از من می‌خوابید، حلقه نمی‌نداخت دستش اصلا منو نمی‌دید. بازوم رو گرفت و زیر گوشم غرید: با اجازه کی موهات رو کوتاه کردی؟ با اجازه کی اومدی پیش این همه نا محرم. پوزخندی تلخ زدم و گفتم: - تو مثلا شوهرمی ازت اجازه بگیرم؟ - امروز تو خونه شوهر بودن خودمو نشونت میدم. بازم رو فشار داد و به زور سوار ماشینم کرد‌. https://eitaa.com/joinchat/3144810911C2b53be9724
من دلیارم تخس ترین دختر خانواده با لباس پسرونه میرم ورزشگاه تا مردی که عاشقشم رو ببینم میران محمدیان فوتبالیست جدی و مغروری که به خاطر یک اشتباه مرد زندگیم شده اما بهم توجهی نداشت و..😢🔥📛 https://eitaa.com/joinchat/3144810911C2b53be9724 رمانی که مثلش جایی نیست، عاشقانه‌های مردی فوتبالیست و دختری خبرنگار😌💋🔥
🎓 کاردانی و کارشناسی معتبر برای شاغلین ( بدون آزمون) ✨ در دانشگاه‌های مورد تأیید وزارت علوم 🚀 ✅ ثبت‌نام رسمی سازمان سنجش فرم مشاوره رایگان https://mat-pnu.ir/5 ایدی پشتیبانی🆔 @hamrahanfarda_admin برای پاسخ دهی بهتر به دلیل حجم زیاد پیام ها لطفا فرم ثبت نام را تکمیل کنید تا کارشناسان ما با شما تماس بگیرند
هدایت شده از السلام‌علیک یا‌بقیة الله(عج)
🌱💚 سـلام بر تــو اے عـــهد خـــدا السلام علیڪ یاصاحب الزمانــ(عج) 💚🌱