شد نجف میخانه و ساقی کوثر بانی اش در نجف حتی خدا هم آمده مهمانی اش مست از بوی علی گشتند جمله کائنات سجده گر بر طاق ابرو، بوسه بر پیشانی اش ازدحام انبیا در بارگاه حیدر است تا بگیرند از محمد نوبت دربانی اش آمده نوح نبی بهر ارادت محضرِ آنکه برهاندش ز موج و ورطه ی طوفانی اش همرهش آورده ابراهیم اسماعیل را تا کند بار دگر بهر علی قربانی اش موسی عمران قدم بنهاده در طور نجف تا شود مدهوش نور چهره ی ربانی اش از دم قدسی او هر دم مسیحا جان گرفت آمده تا جان دهد بهر بلاگردانی اش بو ی پیراهن بهانه بود از بهر شفا گشته روشن چشم یعقوب از رُخ نورانی اش بر سر بازار حسنش آمده با پور خویش تا که در حیرت بماند یوسف کنعانی اش خضر میخواهد بنوشد از کفش آب حیات صد سلیمان مات از آن هیبت سلطانی اش دم به دم می گفت یونس یا علی در کام حوت داد سامانش علی از بی سرو سامانی اش صالح و الیاس و ادریس و شعیب و لوط و هود بهره ها بردند از آن رافت رحمانی اش یک طرف جبریل در کف می زند دف از شعف یک طرف داود گرم مدح و نغمه خوانی اش بارها تفسیر شد قران به شان مرتضی عشق یعنی مرتضی و صولت قرآنی اش هست آن قران که نازل گشت بر صدر رسول حضرت حیدر که باشد نفس و یار جانی اش ای جواد اینها نَمی از بحر اوصاف علیست آن علی را که امیرالمومنین میخوانی اش @javadkarimzadeh