(قسمت بیست وششم) 💥👈دیشب یه خواب دیدم خیلی عجیب بود...🤔 این خواب آن‌قدر غیره واقعی و عجیب بود که با خودم گفتم: نیازی نیست برای کسی تعریف کنم... ولی بعد گفتم شاید یک درصد برای یه کسی جالب باشه... حالا می‌خوام براتون تعریف‌ش کنم...🙂 👌راست‌ش خواب دیدم وارد یه مرکز خرید شدم و دیدم داخل همه مغازه‌ها یه سری اتاق شیشه‌ای هست که توی هر کدوم یه نفر داره کاراشو می‌کنه و آدم‌های دیگه دارن نگاه‌ش می‌کنن...🙄 😏وقتی که نزدیک‌تر رفتم دیدم آدم‌های خیره شده به این اتاق‌ها، که البته من هیچ‌کدوم رو نمی‌شناختم، دارن برای دیدن این آدم‌ها به مغازه دار پول میدن... بعد از مدتی دیدم دارن از مغازه‌دار برچسب‌هایی شبیه به قلب می‌گیرند و بعضی‌هاشو روی دیوارهای شیشه‌ای این اتاق‌ها می‌چسبونند...!!! 😟جلوی یه اتاق کلی آدم بودن و جلوی یه اتاق دیگه تعداد کمتری و خلاصه تعداد بازدیدکننده‌ها متفاوت بود... کمی اون طرف‌تر یه اتاق شیشه ای بود که انگار افرادش آشنا بودن... وقتی جلوتر رفتم، دیدم کلی از ‌دوستای من اطرافش جمع شدن...!🤔 وقتی نگاهم به داخل اون اتاق شیشه‌ای افتاد، وحشت کردم و از خواب پریدم...😨 این خواب اصلاً نمیتونه واقعی باشه... 👌آخه... داخل اون اتاق شیشه ای «خودم رو دیدم...!»😳 آره... مطمئن‌م... الآن تو عصر فیسبوک و اینستاگرام این چیزها وجود نداره!...😜🙊 «این خواب اصلاً واقعی نیست...!»/ حامد دانشمندی @jebheh @SchoolofEconomics