رانندهی اسنپ از لانهی جاسوسی تا نزدیکیهای فرودگاه لام تا کام حرف نزد. به جز یک بار که آمپرش رفت بالا، زد بغل تا موتور خنک شود و چند دقیقهای پیرامون مصائب شغلش حرف زد، تن به حرف نمیداد و این باعث شد تلاش برای گفتگو را متوقف کنم و از مسیر لذت ببرم.
لذت خاصی نبردم البته، رانندگیاش به شدت بد بود، انگار میگشت دنبال چالهها تا یکییکی امتیاز پر کردنشان را کسب کند.
حرف دیگری برای گفتن ندارم.