«برگرفته از کانال علم عجمی»
آن شب هنوز مبهوت بودیم!
حتی بعد از آنکه خودمان با اشک راهیاش کردیم...
بر پیکرش نماز خوانده بودیم
و طبق وصیتش تک به تک
«اللهم انا لانعلم منهم الّا خیرا»
را به زبان آورده بودیم...
داغش خیال نداشت عادی شود؛ نشده بود؛ هنوز هم نشده!
آن شب نیت کردیم دو رکعت نماز لیلهالدفن
به جا میآوریم اما باورمان نمیشد این دو رکعت برای اوست. حمد و انا انزلناه را خوانده بودیم و حالا رسیده بودیم به « اللهم صل على محمد و آل محمد و ابعث ثوابها الى قبر قاسم ابن الحسن»
الله اکبر!
قاسم ...قسم ...تقسیم...قسمت...
همیشه میگفتند اسم روی سرنوشت اثر دارد! اما فکرش را نمیکردیم انقدرها هم اثر گذار باشد. نمیدانستیم عاقبت قاسمهای مکتب حسین «قطعه قطعه» شدن است!
حالا چه سال 61 هجری چه 1441!
چه دشت کربلا چه فرودگاه بغداد!
دخلی نمیکند! «احلی من العسل» که سال و ماه و جا نمیشناسد. غیر از این بود باید تعجب میکردیم.تو آنقدر شبیه قاسمش بودی که حتی نام پدرت هم حسن بود. راستی چند ساعت بعد از آنکه آن خدانشناسها ماشین را منهدم کردند، شیعیان بالای سرت رسیدند؟ فقط چند دقیقه طول کشیده بود. یادم هست همه در حیرت و غم بودیم؛ و پیکر تو نیت کرده بود در همه حرمها طواف کند؛ کربلا و نجف و کاظمین و سامرا.
از لب مرز روی دست گرفتنت!
پابوس امام رضا هم رفتی و دست آخر در وطنت آرام گرفتی.لیله الدفنت طول کشید. چند شب طول کشید؟ آن چند میلیون نفر را یادت هست؟ الحمدلله که منتظر نماندی اهالی طویریج به سراغ پیکرت بیایند.
الحمدلله که پیکرت آنقدرها روی زمین نماند...الحمدلله تابوت و کفن داشتی...الحمدلله که به وطن بازگشتی...
لایوم کیومک یا اباعبدالله...