ابیاتی که مصراع دوم آنها مشهورتر است گر دایره‌ی کوزه ز گوهر سازند از کوزه همان برون تراود که در اوست با سیه دل چه سود گفتنِ وعظ نرود میخ آهنین در سنگ هر دم که دل به عشق دهی ، خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست امیدوار بُوَد آدمی به خیر کسان مرا به خیر تو امید نیست ، شر مرسان صوفی نشود صافی ، تا در نکشد جامی بسیار سفر باید ، تا پخته شود خامی در تنگنای حیرتم از نخوت رقیب یارب ! مباد آن که گدا معتبر شود در محفل خود راه مده همچو منی را افسرده ‌دل ، افسرده کند انجمنی را مرو به هند و بیا با خدای خویش بساز به هر کجا که روی ، آسمان همین رنگ است خلوت دل نیست جای صحبت اضداد دیو چو بیرون رود فرشته در آید زلیخا گفتن و یوسف شنیدن شنیدن کی بُوَد مانند دیدن زلیخا مُرد از این حسرت که یوسف گشته زندانی چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی