هادے دلها،ابراهیم هادے🇮🇷
🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿 ⭕️ #شهید_عبد_الصالح_زارع 🔶قسمت دهم 🔶 #بی_سر_و_صدا هشت نه سال بیشتر نداشتیم صبح ها
🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱 ⭕️ 🔶قسمت دوازدهم 🔶 بعد انصراف از دانشگاه واستخدام در سپاه سال بعد دوباره کنکور داد وقبول شد. دانشگاه علمی کاربردی ، در رشته مشاور حقوقی تحصیل میکرد. رفتار خوب و اخلاق دلنشین اش باعث شد بیشتر دانشجو ها با او دوست شوند ومحبتش را به دل بگیرند . یکی از دانشجو ها که خیلی با او رفیق شده بود از سر دوستی گفته بود : با استاد رابطه خوبی دارم وسوالهای امتحان فردا را به من داده است . از پشت تلفن سوال ها را برایت میخوانم. صالح زیر بار نرفته بود : حرام است رفیق. من این کار را انجام نمیدهم یک یگبار دیگر هم یکی از دانشجو ها سر جلسه امتحان برگه تقلب را به سمتش گرفته بود که عبد الصالح قبول نکرده بود . معتقد بود کار حرامی هست 🔶 تازه به استخدام سپاه در آمده بود . نمیدانم چه مشکلی بود که چند ماه اول، حقوقی برایش واریز نشد . حقوق بگیر ها اغلب برای رسیدن اول ماه ، روز شماری میکنند . صالح اصلا به روی خودش نیاورد واعتراضی نکرد. دوست داشتم بدانم بعد از چند ماه ، با اولین حقوقی که میگیرد چکار میکند . میدانستم اهل ولخرجی نیست وبرای آن برنامه ای دارد. کنجکاوی من هم از همین بابت بود . بالاخره آن روز فرا رسید وحقوقش را واریز کردند. کسی را میشناخت که در نقاشی مهارت داشت. رفت پیشش وسفارش داد که تصویر تک تک شهدای محلش را جداگانه روی تابلو نقاشی کند. اولین حقوقش را در راه شهدا خرج کرد وقتی تابلو ها آماده شد با هم به مسجد کریم کلا بردیم و در پایگاه بسیج قرار دادیم . احساس رضایت در چشمان صالح برق میزد. 🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌿🌱🌿🌱🌿🌱