از بجایه به سمت قسنطینه (کنستانتین) رفتیم. در خارج شهر فرود آمدیم. در آن‌جا باران سختی در گرفت،چنانکه ناگزیر شبانه از چادرهای خود درآمده و به منازل محدوده پناهنده شدیم. فردا حاکم آن‌جا به دیدن‌مان آمد و چون لباس ‌های مرا دید، فرمان داد تا در خانه‌ی خودش بشویند. جامه احرام من کهنه بود، به جای آن یک طاقه احرام بعلبکی فرستاد که دو دینار طلا در پایینش پیچیده بود. و این اولین فتوحی بود که نصیب من شد. 📚سفرنامه ابن‌بطوطه 🖨نشر کارنامه @seketaab سه کتاب؛ یک اتوبوس جادویی