تو کتاب الغارات : یه جا واقعا دیگه نتونستم ادامه بدم کتاب رو اونجا که امام بالا منبر مسجد کوفه میرن و میفرمایند که: کجاست کسی که جانش را به پرورگارش بفروشد و دنیایش را با آخرت معاوضه کند !؟ و جواب مردم: امام را تنها گذاشتند و نیش و کنایه زدند ! امام غمگین شد و از منبر پایین آمد!