💠 دویست و شصت و یکمین قرار 💠 بسم رب المهـ(عج)ـدی .... قاب چشمانم حتی برای لحظه ای میزبان سیمای دلربایت نشده ... و موسیقی روح نواز صدای نازنین ات گوش هایم را ننواخته ... اما مهرت چنان در دل و جانم ریشه دوانده که گویی از ازل گلم را به عشق تو سرشته اند، حضرت دلبر ... پیش تر ها جمعه‌ ها از سر صبح، رد و نشانت را از نسیم صبح گاهی می جستم و از قاصدک های خوش خبر و پرستوهای مهاجر ... اما‌ چندی است، سه شنبه هایم نیز به عطر دل انگیز نرگسی ات معطر گشته ... چندی است سه شنبه ها نیز عشق تو آرام و قرارم ستانده ... از سر صبح بی تاب و بی قرار ثانیه ها را می شمارم و عصرگاه راهی می شوم به این امید که اذن دیدارم دهی و قدم بر دیدگانم گذاری ... اما هر غروب سه شنبه من و خورشید با دلی خون به چشمهامان سه شنبه ای دیگر را وعده می دهیم ... سه شنبه ای دیگر در حسرت دیدار ماه رویت سپری شد ... اين سه شنبه به تاريخ هشتم شهریور ماه ۱۴۰۱، با پذیرایی لقمه های نان و پنیر و سبزی، یاد یوسف زهرا سلام الله علیهما را در کوچه پس کوچه های شهر پراکندیم. میز ختم قرآن و صلوات، میز تبادل کتاب، میز خدمات پزشکی و میز کودک و نوجوان، از دیگر خدمات خادمین بود. دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز ....  وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ ... @seshanbemahdavi