بسم رب المهـ(عج)ـدی .... مقاتل می نویسند ... لبهای مبارکش از فرط تشنگی همچون چوب خشک شده بود؛ چشم های نازنین اش از عطش مابین زمین و آسمان را دودآلود می دید؛ پیکر مبارکش غرق به خون بود و رمقی برایش نمانده بود؛ کمرش از داغ های مکرر خم شده بود؛ می گویند ... آن گاه که شهنشاه عالم از عرش بر زمین افتاد، زیر لب برای قوم ناسپاس دعا می فرمود؛ می گویند ... در آن ساعات جانسوز، نگاه نگرانش به سوی خیام بود؛ می نویسند ... آن گاه که لشگر شیطان به خیمه ها حمله ور شد با آخرین جانی که در بدن داشت به نیزه غریبی تکیه زد تا شاید بتواند مانع غارت چادر و معجرهای مخدرات حرم شود؛ می گویند .... سیاه پوش بلند قامت ... سالهاست شنیدن خط به خط این روضه ها دلهامان را کباب کرده و چشمهامان را بارانی ... هر ساله از اول محرم کاروان را همراهی میکنیم و پای مصیبت های بی شمار جد غریبت جان می دهیم، اما ... ایکاش یک بار چشم دلمان باز می شد و می دیدیم تشنگی، گرسنگی، خستگی، زخم های بی شمار و داغ عزیزان، دغدغه ارباب عالمیان نبود ... کاش می فهمیدیم، آزادگی، جوانمردی، حیا، غیرت، عفت، راست گویی و درست کرداری، در یک کلمه انسان بودن غصه قلب مهربانش بود. کاش می فهمیدیم غم و درد تو، همان قصه غصه های جدت حسین است. کاش می فهمیدیم .... سه شنبه ای غرق ماتم و اندوه فرا رسید .... قرار عاشقی مان این هفته به تاریخ بیست و ششم تیر ماه ۱۴۰۳، . با اشک روضه منتقمش را صدا بزن شاید به حرمت غم عظمی ظهور کرد یا قدیمَ الاِحسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الفَرَج ‌‌... @seshanbemahdavi