eitaa logo
سه شنبه های مهدوی
2.4هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
443 ویدیو
5 فایل
مقدمه ایست برای یادآوریِ عزیزترینی که در این شلوغی های زندگی،شده است غریب ترین..🌸 پرداخت نذورات سه شنبه های مهدوی👇 5892107047008563 https://zarinp.al/seshanbeha بنام #سه_شنبه_های_مهدوی شماره ثبت:۳۹۶۶۸۰۶۲۱۴۰۰۱ 🔹ارتباط باما👈 @seshanbemahdavi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... گوش جان که بسپاری ... هنوز پس از هزار و ... سال صدای کاروان حسینی را می شنوی ... کاروانی بظاهر اسیر اما چنان سربلند که امویان را به اسارت خویش درآورده اند و به خاک مذلت نشانده اند ... چند قدمی که با کاروان همراه شوی ... کودکان داغدیده، زخمی، گرسنه، جسارت دیده، اما همچنان عزیز و سرفراز را می بینی که حسرت شکوه و گلایه را بر دل دشمنان گذارده اند ... صدای غل و زنجیرها را می شنوی همان غل و زنجیری که دستها و گردنهای پاره های قلب پیامبر را مجروح ساخته اند ... و صدای هلهله و پایکوبی نامردمانی را که به استقبال کاروان‌ آمده اند. منتقم خون حسین(ع) .... مصیبت شهادت جد غریبت و اسارت خاندان جلیل القدرت و اندوه تو در این مصیبت عظیم آتشی بر جان شیعه زده که هرگز به سردی نمی گراید ... در انتظار آن‌ روز عزیز که به خونخواهی جد شهیدت قیام‌ می کنی، بر این‌ مصیبت صبر می کنیم، ما را برای روز انتقام سخت برگزین. سه شنبه ای دیگر از راه رسید .... قرار عاشقی ما این هفته به تاریخ  دوم مرداد ماه ۱۴۰۳ . ای فدای یا لثارات الحسینت العجل .... وَ اَسْاَلُهُ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِکُمْ مَعَ اِمامٍ مَهْدىٍّ ظاهِرٍ ناطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْکُمْ .... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... مشیت الهی بر این بود در آن نیمروز سخت و تلخ، تنت تبدار باشد ... تصورش هم جانسوز است، که همچون ابالفضل و علی اکبر علیهما السلام دلیر باشی و جنگ آور و تنهایی پدر ببینی، صدای غربت امام زمانت بشنوی و نتوانی به یاریش برخیزی. سخت است پیکر قطعه قطعه عزیزانت را بر روی خاک وانهی و با قاتلانشان همسفر شوی ... سخت است همچون علی پهلوان باشی و دستهایت بسته باشد و نتوانی ناموس‌خدا را از گزند اهریمنان حمایت کنی ... سخت است عزیز خدا باشی و بر سرت سنگ و‌ آتش و خاکستر بریزند، داغدار باشی و در برابرت رقص و پایکوبی کنند، آیه تطهیر باشی و به بزم شرابت وارد کنند و .... یعقوب کربلا ... چشمهای نازنین ات، چهل سال بر روضه های مکشوفه غمنامه کربلا گریسته است، و فرزندت مهدی هزار و صد و اندی سال است هر روز بر مصائب کربلا خون می گرید ... فدایتان شوم ... دستی بدعا بلند کنید برای فرج نزدیک فرزندتان، برای انتقام خون های به ناحق ریخته، برای التیام قلب مادرتان زهرا، برای آرامش قلب داغدار و پردرد خودش. سه شنبه ای دیگر از راه رسید .... قرار عاشقی ما این هفته به تاریخ نهم مرداد ماه ۱۴۰۳ . تو دعا کن که بیاید پسرت آقا جان... وَ اَسْاَلُهُ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِکُمْ مَعَ اِمامٍ مَهْدى .... @seshanbemahdavi
💠 سیصد و شصت و یکمین قرار 💠 بسم رب المهـ(عج)ـدی ... می دانی یوسف ... هر زمان که بیماری بر سرم آوار می شود ... یا گاهی که پایم برای حضور بر سر قرار سست می شود ... بیم آن که نکند امروز همان روزی باشد که به دلم وعده آمدن تو را بر سر قرار داده بودم ... همان روز خوب خدا که چشمهای مشتاقم هفته ها در انتظار دیدن تو، تا دوردست ها را می کاوید ... آنگاه دیگر صبر و شکیب از کف می دهم؛ دلم تاب نمی آورد ... پر می گشایم و تا پرواز می کنم. سه شنبه است ... تنم تب دار است و دلم بی قرار، اما جان خسته ام تاب پر کشیدن بر سر قرار ندارد. می شود اگر امروز، همان سه شنبه ای است که سالیانی است در انتظارش کبوتر جلد شده ام ... مرا نیز به جرعه ای دیدار میهمان کنی و عطش جان خسته ام را فرو نشانی؟؟؟ سه شنبه ای دیگر بی حضور نازنین مولایمان سپری شد. اين سه شنبه به تاريخ نهم مرداد ماه ۱۴۰۳، با برپایی میز ختم قرآن و صلوات، میز تبادل کتاب، میز خدمات پزشکی و میز کودک و نوجوان، عطر یاد یوسف زهرا سلام الله علیهما را در کوچه پس کوچه های شهر پراکندیم. شنیدمت که نظر میکنی به حال ضعیفان تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت  وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَةً رَحِیمَةًَ نَسْتَكْمِلُ بِهَا الْكَرَامَةَ عِنْدَك... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... روزی سخت و طاقت فرسا در پیش است؛ گویا شما را می بینم ... با دلی شکسته و چشمانی اشکبار ... کنار دروازه ساعات به انتظار ایستاده اید. ایستاده اید تا دست عمه زینب بگیرید و از مرکب پیاده کنید .و با عزت و احترام به شهر شام‌ وارد کنید  .. تا رقیه را در آغوش بگیرید و اشک از چشمان‌معصومش بزدایید ... تا غل و زنجیر از گردن جد غریبتان باز کنید و با شال سیاه تان خون جاری از گردن و دست و پای نازنینش پاک‌ کنید ... تا جلوی ازدحام جمعیت و هلهله و شادی اهالی شام بگیرید ... تا به آنان که ساعتهاست از فراز بامها چشم به راه دوخته اند تا با سنگ و آتش از کاروان از راه رسیده پذیرایی کنند، بگویید ... " لا أَسأَلُكُم عَلَيهِ أَجرًا إِلَّا المَوَدَّةَ فِي القُربىٰ " ... اما نه ... بیست روز است شما لحظه به لحظه کاروان را همراهی کرده اید ... پا به پای رقیه در بیابانها دویده اید ... همراه با زینب با دلی خون، قامتی خمیده از غم، زنان و کودکان را دلداری داده اید ... و همچون جد غریبتان بر غربت و‌ مظلومیت کاروانیان خون‌گریسته اید ... آقای غریبم ... فدای دل شکسته و دردمندتان ... خدا بر مصیب شهر شام صبرتان دهد. وقت آن‌نرسیده که با آمدنتان بر قلب مجروح عمه جانتان مرهم بگذارید؟؟؟ سه شنبه ای دیگر از راه می رسد .... قرار عاشقی ما این هفته به تاریخ شانزدهم مرداد ماه ۱۴۰۳ . دارند سوی شام بلا می برندشان عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج بِحَقّ زِینَبِ کُبری ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... مایه عزت و آبروی مؤمنان بودی، اما خواص بی بصیرت "مذل المؤمنین"ت خواند. کریم بودی و اهل مدینه روزی خور سفره کرامتت بودند و زیر بیرق معاویه حرکت می کردند. سرور جوانان اهل بهشت بودی، اما طمع همسری پست ترین مردمان، جگرت‌ را پاره پاره کرد. پاره قلب پیامبر بودی، اما حسادت اهل نفاق تیر بر تابوت شریفت نشاند. مزار خاکی ات گواه است که حتی قرن ها پس از حیات شریفت، غربت با نام زیبایت قرین است. غریب مدینه ... چشم هامان در غم غربت تو خونبار است و دلهامان هزار پاره .... و تنها تسلای خاطر حزینمان ... قیام آخرین فرزند توست که بیاید و انتقام ماجرای کوچه، فرق شکافته علی، جگر پاره تو، سر بر نیزه حسین و ستم هایی که بر فرزندان‌ شریفتان رفت باز ستاند. امروز به نام زیبای تو متوسل می شویم و برای فرج نزدیکش دست به دعا برمیداریم. سه شنبه ای دیگر از راه رسید .... قرار عاشقی ما این هفته به تاریخ بیست و سوم مرداد ماه ۱۴۰۳ . به غربت حسن بیا، غریب آل فاطمه ...  یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ .... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... می دانی یوسف ... در خود که نیک می نگرم؛ آسمان چشمهایم را می بینم که گرچه گاه گاهی از دیدن هر آنچه شایسته نیست غبارآلوده شده، اما ... به برکت بارانی که در غم آنچه بر خاندان شریف تو گذشته، باریده پاک شده ... کلبه تنگ و تاریک قلبم را می بینم که گرچه از تعلقات دست و پا گیر دنیا تنگ‌ شده، اما ... به یُمن محبت تو، از هرچه غیر توست خالی گشته و با نور عشق تو روشنایی یافته ...‌ دستهای خالی ام را می بینم که هیچ سرمایه ای ندارد... جز آنگاه که به دامان شما درآویخته و از عنایات شما پر گشته ... و روحی سرگردان در کوره راه پر پیچ و خم‌ دنیا ... که به خورشید وجود تو راهِ خود یافته و در آغوش امن تو جای گرفته ‌... آفتاب عشق تو که بر وجودم نتابد ... و رود زلال عشق تو که جانم را سیراب نکند؛ وجود من علفزاری بیش نیست... تنهایم مگذار و به حال خویش رهایم مکن. سه شنبه ای دیگر از راه رسید .... قرار عاشقی ما این هفته به تاریخ ششم شهریور ماه ۱۴۰۳ . پر از تو ام به تهیدستی ام نگاه مکن ... وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعَاءَهُ وَ خَيْرَهُ .... @seshanbemahdavi
💠 سیصد و شصت و پنجمین قرار 💠 بسم رب المهـ(عج)ـدی .... قاب چشمانم حتی برای لحظه ای میزبان سیمای دلربایت نشده ... و موسیقی روح نواز صدای نازنین ات گوش هایم را ننواخته ... اما مهرت چنان در دل و جانم ریشه دوانده که گویی از ازل گلم را به عشق تو سرشته اند، حضرت دلبر ... پیش تر ها جمعه‌ ها از سر صبح، رد و نشانت را از نسیم صبح گاهی می جستم و از قاصدک های خوش خبر و پرستوهای مهاجر ... اکنون که سه شنبه هایم نیز به عطر دل انگیز نرگسی ات معطر گشته ... سه شنبه ها نیز عشق تو آرام و قرارم ستانده ... از سر صبح بی تاب و بی قرار ثانیه ها را می شمارم و عصرگاه راهی می شوم به این امید که اذن دیدارم دهی و قدم بر دیدگانم گذاری ... اما هر غروب سه شنبه من و خورشید با دلی خون به چشمهامان سه شنبه ای دیگر را وعده می دهیم ... سه شنبه ای دیگر در حسرت دیدار ماه رویت سپری شد ... اين سه شنبه به تاريخ ششم شهریور ماه ۱۴۰۳، با پذیرایی املت و دلستر و اهداء چای روضه، یاد یوسف زهرا سلام الله علیهما را در کوچه پس کوچه های شهر پراکندیم. میز ختم قرآن و صلوات، میز تبادل کتاب، میز خدمات پزشکی و میز کودک و نوجوان، از دیگر خدمات خادمین بود. دیده در حسرت دیدار شما مانده هنوز ....  وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... روزی که ابر رحمتت بر سزمین حجاز سایه گسترد  ... تعداد کشته شدگان‌ در جنگها نشان از شرافت داشت و دخترکان معصوم چشم به دنیا گشوده مایه ننگ .... رنگ پوست و نژاد مایه عزت بود و لذت در میگساری و عشرت ... ابرهای رحمتت که باریدن گرفت، دختر عزت یافت و صلح و دوستی بین قبائل همیشه در جنگ‌ رواج یافت .... کرامت انسانی رنگ از تقوی گرفت و غرقه شدن در دریای زلال وحدانیت کمال لذت ... سنگ خوردی ... دشنام شنیدی  ... در شعب در سوگ عزیزانت نشستی ... هرآنچه داشتی در طبق اخلاص گذاشتی و صبر کردی تا راه و رسم انسانیت را به جهانیان بیاموزی و اجری طلب نکردی مگر مودت خاندان شریفت ... و روزگار کج مدار چه خوب مزدت را ادا کرد ... گلهای محمدی باغت یکی پس از دیگری به تاراج رفت و بدست نامردمان چیده شد .... یکی در کوچه، یکی در محراب ... یکی در خانه و آن دیگری در گودال قتله گاه ... عده ای مسموم از زهر جفا و عده ای در غل و زنجیر از جور اعداء ... و آخرین شان آواره دشت و صحرا از غفلت و بی مهری ما .... مهربان پدر امت، یا رسول الله ... می شود باری دیگر ابرهای رحمتت را بر سرمان بگسترانی و زیر بارش باران عنایتت خیس مان کنی ؟؟؟ باشد که از عنایت تو تطهیر شویم ... تا قلبهای یخزده و تاریک مان لایق آفتاب وجود آخرین فرزندت گردد؟؟؟ از وجود نورانیش نور و گرما بگیرد و چشم های کم سویمان به دیدار  ماه رویش روشن شود؟؟؟ تا بیاید و بر دنیا رنگ صلح و دوستی بپاشد و در قلبها بذر مهربا‌نی بنشاند؟؟؟ سه شنبه ای غمبار از راه رسید .... قرار عاشقی ما این هفته به تاریخ سیزدهم شهریور ماه ۱۴۰۳‌ همزمان با ایام شهادت جانکاه پیامبر مهربانی ها‌، کریم آل طه و سلطان علی بن موسی الرضا علیهم آلاف التحیة و الثناء . آقا تو دعا کن که بیاید مهدی .... یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... تصور باران اشکی که از آسمان چشمهای نازنینت بر بالین پدر فرو می ریخت، آنگاه که سرش را بر سینه می فشردی ... و لحظه ای که کاسه آب را از دستان لرزان پدر گرفتی و بر لبهای از عطش خشکیده اش نزدیک کردی ... و به یاد لبهای ترک خورده جد غریبت، آه جانسوز از سینه پر درد برآوردی ... قلبم را به درد می آورد .... گویی چشمهای نگران پدر مظلومت را که بر چهره دلربای تو دوخته شده ... و بر سالهای تلخ و پررنجی که پیش رو داری ... بر غربتت و بر آوارگی و تنهایی ات می گرید، می بینم ... سرت سلامت آقا جان ... کاش در این لحظات غم و اندوه، کنارت بودم ... کاش آنگاه که در سوگ پدر، سیلاب اشک از دیده جاری می کنی ... با سرانگشتهایم اشک از دیدگانت بر میگرفتم ... آنگاه بلور اشکهای پاکت را بر قلب و بر دیدگانم می کشیدم تا هرچه آلودکی و ناپاکی است از قلبم رخت بربندد و چشم هایم در بروی دیدن هر چه نباید ببندد؛ کاش گوش هایم لایق شنیدن روضه خوانیت می بود، تا پس از آن، هر آنچه ناپسند می شماری نشنوم؛ و زبانم لایق روضه خوانی برایت، تا از آن‌ پس دیگر هرآنچه شایسته نیست بر زبان نرانم. کاش همانی می شدم که تو می پسندیدی و تو‌ می خواستی، کاش .... سه شنبه ای دیگر از راه می رسد .... قرار عاشقی ما این هفته به تاریخ بیستم شهریور ماه ۱۴۰۳‌ . جان به قربان تو ای صاحب عزا، یابن الحسن ... اللَّهُمَّ اكْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... در این روزهای تلخ دلتنگی ... در این روزهای دوری از تو ... دلمان خوش است به هر آنچه عطر تو را دارد ... به عید غدیر ... به روز پدر ... به نیمه شعبان ... به سالروز امامت تو ... و چه سعادتمندیم ما که در عصری دیده به جهان گشوده ایم که تو‌ ... محبوب همه چیز تمام من ... صاحب اختیارش هستی. سالروز امامت تو ... نویدبخش تحقق وعده خداست؛ که در آینده ای نه چندان‌دور زمین را ستمدیدگان به ارث خواهند برد. بشارت روزهای خوب فرمانروایی تو بر زمین ... روزهایی سراسر صلح و آرامش ... دنیایی پر از نیکی و زیبایی ... و مردمانی سر تا پا عشق و مهربانی ... روزگاری به رنگ تو، حضرت عشق ... سه شنبه ای غرق شادی و شعف از راه رسید .... قرار عاشقی ما این هفته به تاریخ بیست و هفتم شهریور ماه ۱۴۰۳‌ همزمان با خجسته ایام تاجگذاری پدر مهربانمان، حضرت حجة بن الحسن العسکری علیهما السلام . شوق دیدار تو سر رفت ز پیمانه ی ما کی قدم می نهی ای شاه به ویرانه ما؟؟؟ وَ اکْحُلْ نَاظِرِی بِنَظْرَةٍ مِنِّی إِلَیْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... چشم به دنیا که گشودی، دنیا تبسم کرد ... نه تنها برهوت حجاز، که سرتاسر گیتی به یُمن قدوم بهاری ات گلستان شد ... و دنیا، سراسر عطرآگین شد به رایحه روح نواز گل محمدی ... "خلق عظیم" ات، کج خلقی ها‌ را به مهر و عطوفت بدل کرد و ... مهربانی ات دل از اویس ها‌‌ ربود ... پدر مهربان‌ امت ... در این روزگار بی مهر و نا آرام، عجیب به آرامش آغوش پدرانه ات محتاجیم ... و به گرمای دست‌ نوازش گرت .. مهربان ترین ... چهره دلربا و ملکوتی شما را در ماه روی آخرین فرزندتان می جوییم و آرامش صدای روح بخش تان را در صدای آسمانی اش، اما ... چه کنیم که غفلت پرده کشیده بر دیدگان و مُهر زده بر گوش هامان.... تا نبینیم آن عزیزترین‌را که لحظه ای از یادمان غافل نیست و نشنویم صدای غربتش را که هر لحظه به یاری مان‌ می طلبد ... هم او که آمدنش حتی زمستانی ترین‌ روزهامان را بهاری می کند ... هم او که به سر و روی دنیا رنگ عشق و مهربانی می‌ پاشد ... هم او که نفس‌مسیحایی اش به دنیای سرد و بی زوح جانی تازه می بخشد ... حبیب خدا ... جان عالم‌ به فدای تان ... گره کور غیبت نفس های ملکوتی شما را می طلبد، دستی به دعا برآرید و پایان شام تار هجران را، از پروردگار طلب نمایید که فرمود: "وَلَسَوۡفَ يُعۡطِيكَ رَبُّكَ فَتَرۡضَىٰٓ" باشد که به عشق رضایت قلب نازنین شما، ببخشاید این فرزندان عاصی را و بگشاید گره از کار فروبسته فرج. سه شنبه ای دیگر فرا رسید ... قرار ما سه شنبه سوم مهر ماه ۱۴۰۳، همزمان با ایام فرخنده زادروز پیامبر مهربانیها و آقا امام‌جعفر صادق علیهما السلام . آقا تو دعا کن که بیاید مهدی .... یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... در این روزهای جانفرسای آخرالزمانی ... آنچه تحمل تلخی این روزگار تلخ تر از زهر را برایمان میسر ساخته .. نشانه های بازگشت توست که یک به یک‌ رخ می نماید ... و رایحه ظهور تو که مشام جان های عاشق‌مان را پر کرده ... وگرنه دلهامان شرحه شرحه است از داغهایی که با‌ داغی دیگر تازه می شود؛ پرکشیدن یاران با اخلاص تو ... یکی پس از دیگری ... جگرهامان‌را سوزانده و چشم هامان را اشکبار ... آسمانی شدن مغنیه ها ... سلیمانی ها ... رئیسی ها ... هنیه ها.... و سید شهدای مقاومت که نام زیبایش نوید پیروزی و نصر نزدیک‌ داشت ... هم او که مصداق " ... أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ... " بود. آقای غریبم، سرت سلامت ... میدانم که غم پرکشیدن یارانت قلب مهربانت را به درد آورده، اما ... بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت سر خم می سلامت، شکند اگر سبویی سه شنبه ای دیگر فرا می رسد ... قرار ما سه شنبه دهم مهر ماه ۱۴۰۳، . یابن الحسن فدای تو و دیده ترت ... اللَّهُمَّ اكْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... دلم گرفته ... دلتنگم ... برای سر گذاشتن بر شانه کاشی های آبی حرم ... برای خنکای نسیم‌ پیچده در رواق ها ... برای همهمه نجوای عاشقانی که دل های شکسته شان‌ را به روی دست گرفته و به محضر ارباب اورده اند ... برای .... اشکی گرم گونه ام‌ را نوازش می دهد؛ در دلم طوفانی برپاست ... بیش از این تاب دوری ندارم. وضو میگیرم و از خانه بیرون می زنم. بغض راه گلویم را بسته ... و مرغ روحم خود را به در و دیوار قفس پیکرم  می کوبد ... چشم هام در جستجوست ... پرچم سبز رنگ بالای گنبد طلایی برایم دست تکان می دهد ... اشک امانم نمی دهد ... دست بر سینه میگذارم، خم می شوم و با صدای بغض الود زیر لب نجوا میکنم ... السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَنْ بِزِيَارَتِهِ ثَوَابُ زِيَارَةِ سَيِّدِ الشُّهَدَاءِ يُرْتَجَى ... چه سعادتمندیم ما که در همسایگی کریمی از خاندان کرامت به سر می بریم ... سه شنبه ای دیگر فرا رسید ... قرار ما سه شنبه هفدهم مهر ماه ۱۴۰۳،مقارن با سالروز میلاد مسعود سید الکریم حضرت عبدالعظیم الحسنی علیه السلام . عیسای شهر ما نفسش مجتبایی است اعجازها نموده دم سیدالکریم اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ..‌ @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... عاشقی، گاه به انتظار نشستن می طلبد و دست به دعا برداشتن ... گاه به جاده زدن می طلبد و جان به طوفان حوادث سپردن ... دانش آموخنه مکتب انتظار ... باید که گوش جان به‌ فرمان امامش بسپرد ... خواه امر به صبر نماید و خواه امر به هجرت و خطر کردن. بانویم، معصومه جان ... جرعه ای از فرمانبری و عشق نابی که به ائمه زمانت داشتی در کام ما منتظران آخرالزمانی بنوشان ... تا لحظه ای از امتثال امر امام مهربان مان غفلت نورزیم ... تا آنگاه که ماموریم به صبر و سکوت، به پا نخیزیم و آن گاه که موظفیم به قیام و روشنگری زبان در کام‌ نکشیم. آنگاه که باید بار سفر بربندیم و آنگاه که باید در حضر تکلیف ادا کنیم. دستمان بگیر بانو ... راه نشان مان بده ... آنچنان که دست بزرگانی چون بروجردی ها و بهجت ها را گرفتی و راه نشانشان دادی. سه شنبه ای دیگر فرا رسید ... قرار ما سه شنبه بیست و چهارم مهر ماه ۱۴۰۳،مقارن با ایام شهادت جانسوز اخت الرضا حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها . در دایره قسمت ما نقطه پرگاریم لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی أللهم اجعلنا من خير أعوانه و أنصاره .... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... می گویند پاییز دلگیر است ... می‌گویم پاییز دلگیر نیست، دلش گیر است، گیرِ تو، حضرت دلبر ... آسمان پاییز بهانه گیر است، گاهی بغض می کند و گاه از دلتنگی بغضش می ترکد و دلتنگی اش را سیر می بارد. برگ هایی که بهار با هزار امید جامه سبز بر تن‌ درختان پوشانیده بودند، از فراق روی ماه تو، روی زرد می کنند و دست شاخه ها را رها می کنند و بر سنگفرشهای هر کوی و برزن جان می سپارند ... و پرستوهای نغمه خوان خسته و نا امید ترک دیار می کنند و در جستجوی رد و نشانی از تو بار سفر بر می بندند و به دوردست ها کوچ می کنند ... و من ... بی قرار اما امیدوار .... هر چهار فصل سال، به بهار آمدن تو می اندیشم ... به آن‌ روز خوب خدا ... که تو می آیی و آمدنت پایان خزان جهان است.‌ سه شنبه ای دیگر فرا رسید ... قرار ما سه شنبه اول آبان ماه ۱۴۰۳، . تنها دلیل رفتن فصل خزان بیا ... اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... بدون شک مادر بارها داستان شب عاشورا را در گوش هاشان نجوا کرده ... بارها با شنیدن جمله "احلی من العسلِ" قاسم چشم هاشان از هیجان درخشیده ... قلب هاشان به طپش افتاده ... و گرمای اشک گونه هاشان را نوازش کرده ... بزرگ مردان نوجوانی چون حسین فهمیده و علی لندی ها را می‌گویم. همان مردان دلاوری که به شیرمرد نوجوان کربلا اقتدا کردند و گوهر جان شان را به روی دست گرفته و فدا کردند. شک ندارم که در آن روز موعود، همان زیباترین روز خدا که تو را به زمین هدیه میکند ... همراه با شهدا باز میگردند و به لشگر تو می پیوندند‌،حسین زمان. سه شنبه ای دیگر فرا می رسد ... قرار عاشقی مان سه شنبه هشتم آبان ماه ۱۴۰۳، . ای خدا قسمت ما کن که به هنگام ظهور در رهش تحفه جان را بنماییم نثار وَ اجْعَلْنا مِنَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ .... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... زینبش نام‌ نهادند تا که زینت باشد برای پدر ... وقارش... متانتش... ایمانش ... صلابت و شجاعت و علم و حلمش .... واژه کم می آید از وصف دخت زهرای مرضیه و علی مرتضی ... در وصف او که بابای مهربان مان، لنگر زمین و آسمان، امام و صاحب اختیارمان که زمین و آسمان مسخر اوست ... او که به اشاره ای، گره از کار عالمیان می گشاید و دست ها را پر‌ می کند از شکوفه های استجابت ... در قنوت نمازهایش برای گشایش گره فروبسته غیبت، به عطر نام گره گشای زینب، متوسل می شود. آری زینب نام‌ یک زن نیست ... رفتار و گفتارت که زینت باشد برای پدر، زین أبی ... خواه مرد باشی خواه زن. بکوش تا زینت باشی برای پدری که مهربان ترین است و غریب ترین. سه شنبه ای دیگر فرا رسید ... قرار عاشقی مان سه شنبه پانزدهم آبان ماه ۱۴۰۳، در آستانه خجسته میلاد باسرسعادت عمه جان‌ پدر مهربانمان حضرت زینب کبری سلام الله علیها . قربان غریبی ات شوم آقا جان ای کاش صاحب الـزمان زینب داشت وَ أَعِنَّا عَلَی تَأْدِیَةِ حُقُوقِهِ إِلَیْهِ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... حضرت مادر ... چند روزی است دست نوازشگرت موهای زینب را شانه نکرده ... چند روزی است حسن را در آغوش نکشیده ای و بوسه بر گونه اش ننشانده ای .‌. چند روزی است دست های مهربانت کاسه آب بالای سر حسینت نگذاشته ... چند روزی است لبخندزنان به استقبال علی نرفته ای و لبخندت غم از دل او نزدوده ... چندی است تن رنجورت در بستر افتاده ... مادر جان ... مگر التماس چشم های حسین و زینب را نمی بینی؟ مگر صدای هق هق گریه های نیمه شب حسن را نمی شنوی؟ مگر نه اینکه از جوانیت، از میوه های دلت، از محسنت بخاطر دفاع از علی گذشتی؟؟؟ پس چرا این روزها ذکر " يَا إِلَهِي عَجِّلْ وَفَاتِي سَرِيعا " بر لب داری؟ پس از تو ... تکلیف تنهایی و غربت علی چه می شود؟ می دانم‌ مادر ... می دانم بیش از این‌ تاب دیدن غربت امام‌ زمانت را نداری، اما ... علی را ببین ... چگونه زانوی غم بغل کرده ... خواهش چشم های بارانیش را بنگر ... اگر می توانی‌ بمانی بمان، مادر ... اگر میتوانی بمان. سه شنبه ای دیگر فرا رسید ... قرار عاشقی مان سه شنبه بیست و دوم آبان ماه ۱۴۰۳، در آستانه شهادت جانسوز حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها . در راه حفظ جان امام زمان خویش زهرا تمام هستی خود را فدا نمود  يا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمة عجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... می گویند پاییز دلگیر است، من اما، پاییز را دوست می دارم؛ هوای ابری و گاه بارانی اش را ... برگ ریزان هزار رنگش را ... تماشای برگهای طلایی درخت توت کهنسال بر سنگفرش باران خورده حیاط را ... نشستن کنار آتش بخاری و نوشیدن یک فنجان چای داغ و ... اما مردمانی‌ را می شناسم که ماه هاست در گرما و سرما، سر پناهی نداشته اند ... مدت هاست نوشیدنی شان اشک چشم‌ بوده و خوراکشا‌ن خون دل ... باران را از پشت‌ پنجره اتاق گرم و نرم نه، در زیر چادرها و خرابه های باقی‌ مانده از خانه شان تماشا کرده اند ... و بجای تماشای برگریزان زیبای پاییزی، افتادن پیکر عزیرانشان را بر زمین به تماشا نشسته اند. همان ها که احوالشان بر تو پوسیده نیست؛ آنان‌که بارها در غمشان گریسته ای و شب و روز دست های مهربانت برایشان به دعا بلند است ... همان ها که تنها راه نجات شان، ظهور نزدیک توست، پدر مهربان جهانیان ... سه شنبه ای دیگر از راه می رسد ... قرار عاشقی مان سه شنبه بیست و نهم آبان ماه ۱۴۰۳، . تا نیایی گره از کار جهان وا نشود ...  وَاجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ، وَناصِراً لِمَنْ لَايَجِدُ لَهُ ناصِراً غَيْرَكَ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... میدانی یوسف ... در دنیایی‌که مدعیان صلح و آزادی و برابری ‌برای کسب قدرت گوی سبقت از یکدیگر می ربایند؛ در جهانی که تمام هم و غم برخی دانشمندان تولید سلاح های کشتار جمعی و جنگ افزارهای بیولوژیک است؛ به دانشمندان میهنم میبالم ... همان بزرگ‌ مردانی که جز خدمت به بشریت هوایی در سر ندارند؛ همانان که شب و روز می کوشند تا مرهم بر زخمی بگذارند، از درد و رنج بیماری بکاهند یا در دفاع از ستمدیدگان در برابر حکام ظالم قدرت نمایی کنند. سربازان گمنام تو را می گویم، پدر مهربان جهانیان ... همان ها که جز به کنار زدن شاخه ها از برابر خورشید وجود تو نمی اندیشند و جز شهادت در رکاب تو مزدی نمیطلبند. سه شنبه ای دیگر از راه می رسد ... قرار عاشقی مان سه شنبه ششم آذر ماه ۱۴۰۳، . باز آ که جهانی‌ ز فراقت نگران است ...  وَاجْعَلْهُ اللّٰهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِكَ ... @seshanbemahdavi
💠 سیصد و هفتاد و هشتمین قرار 💠 بسم رب المهـ(عج)ـدی ... دلتنگ ماه رویت که می شوم ... دلم که بهانه عطر نفس هایت را می گیرد ... کبوتر خیالم را رها می کنم تا آزادانه در آسمان آبی یاد عزیزت پر بگشاید ... آن‌‌ گاه دست های مهربان تو را می بینم که اشک از چشمان کودکی مادر گم‌ کرده می زداید و به نوازشی قلب کوچکش را آرامش می بخشد. تو را در اتاق پیرزنی تنها می یابم که تنها مونس اش گنجشککان گرسنه ای هستند که سالهاست از دستان رنجورش آب و دانه برچیده اند. یا هم صحبت مسافری غریب که زن و فرزند رها کرده، برای یافتن کار راهی دیار غربت شده و سنگ صبوری می طلبد تا درد دل باز گوید. کبوتر خیالم را رهسپار می کنم ... خدام تو را می بینم که عشق تو گرد همشان آورده و هر کدام در پُستی سبد سبد عشق پیشکش عابران خسته می کنند ... گوشه ای دور از جمعیت، سیدی بلند قامت می بینم که لبخند ملیحی، بر چهره گندمگونش نقش بسته و با مهربانی نظاره مان می کند ... اشک از دیده ام جاری می شود و بر گونه ام می غلتد ... به خود می آیم ... به ساعت می نگرم... ساعت قرار فرا رسیده است؛ و امروز سه شنبه است... سه شنبه ای دیگر نیامدی و نگاه مان دست خالی برگشت. اين سه شنبه به تاريخ ششم آذر ماه ۱۴۰۳، در ایام شهادت جانسوز حضرت صدیقه کبری علیها سلام، با پذیرایی آش جو، عطر یاد یوسف زهرا سلام الله علیهما را در کوچه پس کوچه های شهر پراکندیم. میز ختم قرآن و صلوات، میز تبادل کتاب ،میز خدمات پزشکی، میز کودک و نوجوان و میز گریم کودک از دیگر خدمات خادمین سه شنبه های مهدوی بود. ما را نگاهی از تو تمام است اگر کنی .... وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعَاءَهُ وَ خَيْرَهُ .... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... صورت لطیف تر از برگ‌ گلی به ضرب سیلی نیلی شد، بخاطر امام زمانش ... بازو و پهلویی شکست؛ سینه ای مجروح شد؛ غنچه ای نشکفته پرپر شد؛ مادری جوان قامتش خمید و به آسمانها پرکشید و امام غریبی غریب تر شد. تا بیاموزیم ... حب جاه و مقام و ثروت که در دل جا خوش کند ... و عافیت طلبی که پیشه کنیم؛ امام زمان خار در چشم و استخوان در گلو خانه نشین می شود یا طرید و شرید و فرید و وحید!!!! سه شنبه ای دیگر از راه می رسد ... قرار عاشقی مان سه شنبه سیزدهم آذر ماه ۱۴۰۳، در آستانه شهادت جانگداز دخت‌ نبی مکرم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها . علی امروز هم در غربت است آری، نمی‌بینی؟ که غایب مانده از بی یاوری فرزند حیدر هم  أللّهُم لَيّن قَلبي لِولي أمرِك ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... حال جهان رو به راه نیست، جان جهان ... گویی دیگربار غروب عاشورا تکرار شده و غربت آل الله علبهم صلوات الله را این بار نه با گوش که با چشمهامان میبینیم ... همان زمان که خورشید را بر نوک نیزه نشاندند ... همان زمان که در نبود پاسبان دلاور خیام چشم های حرامیان با حرم آل الله رو به رو شد ... دلهامان خون است و چشمهامان اشکبار ... آقا جان ... هنوز وقت آن نرسیده که شمشیر انتقام از نیام برکشی و ریشه یزیدیان را از بیخ و بن برکنی؟؟؟ حسین تنها و غریب زمان ... هنوز غیرت ما بوی کوفیان می دهد که ابر غیبت را به کنار نمیزنی و آفتاب جمال نورانیت را نمایان نمیکنی؟؟؟ سه شنبه ای دیگر از راه رسید ... قرار عاشقی مان سه شنبه بیستم آذر ماه ۱۴۰۳ .  يا صاحب الزمان به ظهورت شتاب کن دنیا ز دست رفت تو پا در رکاب کن   اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی .... پیش از قدم گذاردن به خانه حیدر، درخواست کرد که خانم خانه زینب را صدا بزنند تا اذن‌ دخول بگیرد. فاطمه نام داشت اما مادر پسرانش می نامیدند تا تکرار نامش در خانه، دل یتیمان زهرا را نلرزاند و اشک از چشمانشان سرازیر نکند ... عباسش که دیده به دنیا گشود‌ قنداقه اش را به دور سر فرزندان فاطمه گرداند و عرضه داشت فرزندم بفدای فرزندان بانویم زهرا ... همواره به عباسش گوشزد میکرد که‌ مبادا حسن و حسین را برادر خطاب کنی؛ آنان را سرور و مولایم خطاب نما ... کاروان حسین که بار سفر به سمت کربلا بربست، عباسش را صدا کرد و فرمود با‌‌ حسین میروی بدون حسین برنگرد ... بشیر که خبر از شهادت فرزندانش داد، فرمود پسرانم و هر آنچه زیر این‌چرخ کبود است بفدای حسینم. از حسین‌ چه خبر؟؟؟ مادران سرزمین من ... به چنین بانویی اقتدا کردند و جوانان برومندشان را‌ نذر ظهور امام زمانشان نمودند‌‌ ... به بانو فاطمه ام البنین ... سه شنبه ای دیگر از راه رسید ... قرار عاشقی مان سه شنبه بیست و هفتم آذر ماه ۱۴۰۳ . جان مادرهای مفقود الاثرها العجل ...   اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ ... @seshanbemahdavi
بسم رب المهـ(عج)ـدی ... خاکی بی مقدار بودم ... گوهر ناب محبت تو شرفم بخشید و مسجود ملائکم گرداند ... در پرتو عشق به تو و فرزندان ات ... قلب تاریک و سردم تپیدن آغاز کرد، گرم شد و روشنی یافت ... غم و مهر ذریه ات ... آمیخته با شیره ى جان مادر با گوشت و‌ پوستم در آمیخت و استخوان هایم را رویاند، حضرت مادر ... و‌ خوشبختی جز این نیست ... که دل در گرو عشق کسی داشته باشی که خوشنودی اش خوشنودی‌ ذات پروردگار باشد!!! کسی که دوستت بدارد و دوستش بداری ... عطر دعاهای مادرانه اش، لحظه لحظه زندگی ات و انتخاب هایت را عطرآگین نموده باشد و دل خوش داری که گل لبختدی از سر رضایت بر غنچه لبهایش نشانده باشی ... مهربان مادرم .... از نفس مسیحایی تو و بارش باران اجابت دعای خیر توست که ندیده عشق به آخرین فرزندت در دل و جانم ریشه دوانیده ... دردانه خدا ... عاقبت بخیری فرزندت را که جز خوشنودی و رضایت پاره قلبت مهدی نیست، از خدایت طلب کن. که جز به اجابت دعای مادرانه تو امید ندارم. سه شنبه ای دیگر فرا رسید .... قرار عاشقی این هفته چهارم دیماه ۱۴۰۳ همزمان با ایام خسته زادروز حضرت مادر سلام الله علیها . بهار زندگی ما رضایت یار است ... وَ امْنُنْ عَلَيْنَا بِرِضَاهُ وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعَاءَهُ وَ خَيْرَهُ .... @seshanbemahdavi