‌ امروز ویرم گرفت بفهمم گنجشک‌ها درباره چی حرف می‌زنند؟ بخصوص وقتی سر و صداشون از بین شاخه‌های اوکالیپتوس همسایه کل حیاط رو برمی‌داره. معصومه تازه از جلسه قرآن برگشته بود و داشت عکس‌هایی که گرفته بود رو استوری می‌کرد. سوالم رو که شنید گفت: از قضا امروز آیه‌هایی که خوندیم حکایت داود و سلیمان نبی بود. محال نیست فهمیدنش! خنده‌ام را ندید چون دوباره سرش به گوشی‌اش گرم شد. اومدم بیرون. آفتاب خزیده بود لبه دیوارها. گوشم را تیز کردم و چشمم دنبال گنجشک‌ها دوید. خودم اگه یه گنجشک بودم می‌پرسیدم کی قراره بارون بیاد؟ یا مثلا کدوم محله گربه‌های کمتری داره؟ معصومه امروز هم توی بالکن ارزن ریخته؟ به اتاق که برگشتم معصومه خوابش برده بود. توی صفحه اینستاگرامم استوری‌اش را دیدم. نوشته بود: از پیامبران چیزهای زیادی می‌شود آموخت. مثلا به گنجشک‌ها سلام کرد. مهربان‌تر بود. وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ و گفت: ای مردم! زبان پرندگان را به ما آموخته‌اند کتاب خدا، سوره نمل، آیه شانزدهم •┈•✾•☘🌸🍀•✾•┈• «پویش ستاره های زمین» 🆔 @jkqk_ir 🌐 https://b2n.ir/z58400