مادرانه های : هر سال که نزدیک ماه می شدیم. مصطفی حسابی سرش شلوغ بود.باید تدارک را می دید. هر وقت خونمون می آمد.آروم و قرار نداشت. از بس که فکرش کارهایش بود.دوست داشت به شکل ممکن، برنامه هایش انجام شود و برای اربابش چیزی کم نگذارد🚫 دورت بگردم دیدی اون همه و صداقت در کارها و رفتارت چه داشت؟ 🌷🌷 @seyyedebrahim •┈┈••✾•✨◾️✨•✾••┈┈•