‍ ♥️...روزی روزگاری مزینان...♥️ 💠بخش شصت و پنجم... صنعت در مزینان ✍️مرحوم حاج محمدخان خواجوی معروف به حاجی خان با اصل و نسب و لباس قاجاری عاشق مزینان و متعصب به دین و گاهی نیز خشن؛ قدی کوتاه و قبای نسبتا بلند و کلاه مخصوص داشت . اما چون از پشتوانه قدرت حکومت برخوردار بود و همیشه اسلحه ای بر کمرش داشت و معروف به نایب الحکومه بود با شجاعت در مقابل هر قدرتی می ایستاد و در حقیقت اهل ظلم نبود و از این مرد بزرگ و بسیار دل پاک نیز موقوفه هایی در مزینان بجا مانده است. روزی در مزینان جوان صنعتگری را می بیند بنام اسماعیل آهنگر که اصالتا اهل ریوند بوده و با وی کمی خوش و بش می کند و سپس می گوید: استاد اسماعیل اگر برایت ممکن است دَم و دستگاه آهنگریت را بیاور و همین جا بمان و ضمنا اگر دو تا شاگرد هم از مزینان بگیری ماهیانه بیست ریال برای حق استادی پرداخت می کنم و هر آنچه درآمد داشتی نیز نوش جانت و از مالیات نیز معافی. اسماعیل بدون درنگ می پذیرد. مکانی رایگان از مغازه های موقوفه مدرسه علمیه به وی می دهند در قلب بازار پر رونق مزینان درست روبروی مدرسه علمیه کارگاه دایر می شود؛ دو نفر شاگرد بنام حسن و شکرالله نزد وی مشغول بکار می شوند و اینان نیز از مرحوم حاجی خان ماهی ده ریال دستمزد دریافت می کنند. شکراله که سریع استاد می شود و کارهای ساخت ادوات کشاورزی از جمله میار و خیش و پره های دیسک خرمن کوب و قفل زبانه دار و لولای درب و کارد و کلنگ و این گونه ابزارآلات خانگی نیز می پرداختند و استاد حسن نیز در ساختن نعل چهارپایان چاقو و کارد کارش رونق می گیرد که البته نیاز واقعی کاروان زائران امام رضا(ع) و مسافران خطه ابریشم بود چراکه نعل ها در مسیرهای طولانی فرسوده می شدند و این صنعت فقط در مزینان وجود داشت و نیز آهنگران دوره گرد در فصل تابستان (غربتی) ها و نیاز واقعی در جامعه آن زمان و مردم آن روزگار بود. این دو شاگرد شهره مزینان و منطقه خویش می شوند. اسماعیل در مزینان می ماند و ازدواج می کند و ثمره زندگی وی چهار پسر و دختر می باشد که پس از مرگ وی همگی عازم تهران می شوند و در منطقه امام حسین(ع) فعلی که قبلا چشمه آبی به صورت قنات داشته خانه ای می گیرند و مشغول زندگی می شوند و انسانهای شریف و نجیبی هستند بنام حدادی و بسیار اهل کار و پاک طینت. اما آنقدر به مزینان نیامدند که تقریبا فراموش شدند به غیر از حاج احمد که در مزینان ازدواج کرد و همسر وی دختر شهید والامقام محمدعلی مزینانی (باقری) می باشد و هنوز هم فرزندان وی به مزینان رفت و آمدخوبی دارند و در مناسبت های عید و محرم و حتی تابستان به مزینان می آیند. و دیگر فرزندش حاج غلامحسین که فرزند ارشد خانواده می باشد. بعد از انقلاب چند باری به مزینان آمد و خانه ای ساخت که بعدها به مرحوم اسداله شریفی فروخت و در کاهک نیز سهامدار کارخانه بیکرومات شد که بدلیل عدم حمایت دولت با ورشکستگی مواجه و نامبرده قطع رابطه کرد و در تهران به رحمت خدا رفت و دفن شد. صنعت آهنگری در مزینان(به همت دو برادر سخت کوش، مرحومین محمد و علی عابد) تا دهه شصت ادامه داشت و بعد از آن، دَم و دستگاهی که از پوست مخصوصی ساخته شده بود و کوره بسیار زیبایی داشت و آتش گداخته و صدای آن دَم هنوز در گوشم طنین انداز است نیز بر چیده و به لحاظ تغییر کاربری مغازه توسط نسل دوم شاگردان به فروش رسید. مغازه یا کارگاهی کوچک بود سقف آن بر اثر گذشت زمان و مصرف ذغال سنگ شدیدا سیاه شده بود و کوره در انتهای کارگاه ، یک سر دَم پهن بود که دستگیره ای از طناب داشت و توسط شاگرد کشیده می شد و حالت فنری داشت دوباره جمع می شد و یک سر دیگر آن باریک بود که هوا با فشار از آن خارج و موجب دمیدن و شعله ور شدن آتش درون کوره می گردید که آن صنعت در زمان خودش شگفتی آفرین بود همه دوست داشتند هرگاه که به کارگاه آهنگری می روند خودشان طناب دَم را بگیرند و بکشند کمی لذت بخش بود. بهرحال آهنگر آهن را درون کوره ی داغ گداخته می کرد و سپس آن را روی سندان محکم می گذاشت و با انبر بلندی که ساخت خودش بود اگر کوچک بود به تنهایی و اگر بزرگ بود با شاگردش و یا خود مشتری با پُتک سنگین می کوبیدند تابه دلخواه وی در آید و عرق از سر و رویشان می بارید بویژه تابستان های داغ سپس برای استراحت کنار جوی آب روان که از وسط روستا می گذشت می نشستند و با گوشه پیراهن بلندشان عرق از جبین پاک و زیر درختان بید نفسی تازه می کردند‌. و اما مرحوم حاجی خان چند صنعت دیگر ازجمله خیاطی و نجاری را به مزینان آورد که واقعا از کارهای خوب این مرد بود.که درآینده به آن خواهیم پرداخت.ان شاءالله 🖌ارادتمند؛ حسین محمدی مداح 🆔 @sh_mazinan