طنز
از قضا یک روز در یک کنگره
رتبه آوردم بدون تبصره
حال من خوش بود چون از شهر ما
منتخب شد این میان یک شاعره
شاد از اینکه رسیده عاقبت
وقت تشخیص سره از ناسره_
یک به یک کردم خبر اقوام را
بالاخص جاری خود را «نیّره»!
تا که ننشیند به هرجا و کند
از لج خود شاعران را مسخره!
تا بداند، هست تنها جاریاش
در میان خانواده نادره!
پیش خود گفتم که باید رفت و رفت
تا که نامم را کند هی غرغره!
در تماسی شخص مسئولی به جد
در دلم انداخت آن شب یک گره
که فلانی خرج ایاب و ذهاب
گردن ما نیست در این دایره!
روز بعدش بیخیال حرف او
من گرفتم یک بلیط یکسره
الغرض که راهی مقصد شدم
با قطاری پر شده تا خرخره!
چون رسیدم جای اسکان نیمه شب
گفت پیری که چه میخواهی یَره؟
خواست از من او کد ملی سریع
گشت هی در دفترش چون فرفره
ای امان که نام من اصلاً نبود
گفت این کد از کجا شد صادره؟
گفتم از شیراز مهمانم پدر
شعر من اول شده در کنگره
گفت حتماً اشتباهی سر زده
نیست نامت توی دفتر شاعره!
روز بعدش خواندم از بَر یک غزل
روی سِن بی اضطراب و دلهره
گرچه شب را در حرم کردیم صبح
شد برای من سراسر خاطره
شد قوافی قاطی و قاراشمیش
مثل سبزیهای در ترشیتره!
بگذرید از شاعر بد قافیه!
تا دهد سوغات، قطاب و قره!
#پروین_جاویدنیا
#طنز
🟩 عضو کانال
💠💠💠💠💠💠
در محفل ما شعر سخن می گوید
👇👇👇
@shaeranehayemahkhaky