🌹🌹🌹🌹
بغض دارم در گلو اما نمیدانم چرا
خسته از هر گفتگو اما نمیدانم چرا
خنده از یاد لبم رفته ولی من ازبرم
گریه ها را مو به مو اما نمیدانم چرا
شادمانی قهر کرده رفته از شهر دلم
غم نشسته روبرو اما نمیدانم چرا
آنکه چشم یاری از او داشتم یکباره شد
دشمنی بیچشم و رو اما نمیدانم چرا
دلبری که شمع شام تار من بوده کنون
شد شب افروز عدو اما نمیدانم چرا
با تمام خشکسالی اشکهایم می کند
چشمها را شستشو اما نمیدانم چرا
پای لنگ انتظارم روز و شبها می کند
یک نشان را پرس و جو اما نمیدانم چرا
لذتی دارد تو را از رهگذرها خواستن
تو غریبی کو به کو اما نمیدانم چرا
#علی_جباری
#انتظار
@shaeranehowzavi