منم همان که برایت درانتظار نشسته
چه بی قرار پس از تو سر قرار نشسته
پرنده ای که رها کرد کوچ را دل من بود
که روی شاخه سرد تو از بهار نشسته
بیا که دانه به دانه بگویم از غم دوری
که راز های مگو در دل انار نشسته
بتاب بر ظلماتم که آفتاب سرشتی
منم زمین که به شوق تو در مدار نشسته
قسم به "عکس تو با من" دمی نرفته ای از یاد
به روی خاطره هامان اگر غبار نشسته
بدم که زنده شود ای نسیم روح فزایم
به شمع بی تپش بر سر مزار نشسته
دلم کنار تو مانده هنوز هم که هنوز است
هنوز عاشق تو بر سر قرار نشسته
#محمدحسین_امیری
#شعر_مهدوی
@shaeranehowzavi