☘☘☘☘
وقتی که در دنیای ما پا می گذاری
هرجا نشان از خویش بر جا می گذاری
لبخندهای مادرم را اول صبح
با لقمه ای در جیب بابا می گذاری
حتی همین نان حلال همسرم را
هر شب خودت در سفره ما می گذاری
پر می شود این خانه از بوی محبت
وقتی در هر عطر را وا می گذاری
تا زندگی بر شاخه ها هم پا بگیرد
در لانه ها گنجشک ها را می گذاری
این زندگی پشتش به لبخند تو گرم است
ما را که می گوید که تنها می گذاری؟
##
مولا به یاد جدتان با خانواده
من کربلا میخواهم آیا می گذاری؟
#عاطفه_جوشقانیان
#کربلا
#شعر_مهدوی
@shaeranehowzavi
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
تا ببینیم تو را چشم به راهیم هنوز
آرزومند لقای رخ ماهیم هنوز
جمعه ها هفته به هفته پی هم می گذرد
از غم دوری تو شعله ی آهیم هنوز
در بیابان طلب آبله در پا داریم
روز و شب منتظر نیمه نگاهیم هنوز
نشد آقا که شبی یا سحری یا که دمی
با تو باشیم،ز بس غرق گناهیم هنوز!
حبّ دنیا پر و بال دل ما را سوزاند
بی سبب نیست که افتاده به چاهیم هنوز
این که آقا نمی آیی به خدا حق داری!!!
چون که ما در پی امیال و رفاهیم هنوز
هر چه هستیم گدای پسر فاطمه ایم
کاسه بر دست در خانه ی شاهیم هنوز
تا نیایی گره ای باز نگردد هرگز
حاجت خویش همآره ز تو خواهیم هنوز
انتقام در آتش زده را می گیریم ...
در پی آرزوی گاه به گاهیم هنوز
#محمد_فردوسی
#شعر_مهدوی
#نیمه_شعبان
@shaeranehowzavi
منم همان که برایت درانتظار نشسته
چه بی قرار پس از تو سر قرار نشسته
پرنده ای که رها کرد کوچ را دل من بود
که روی شاخه سرد تو از بهار نشسته
بیا که دانه به دانه بگویم از غم دوری
که راز های مگو در دل انار نشسته
بتاب بر ظلماتم که آفتاب سرشتی
منم زمین که به شوق تو در مدار نشسته
قسم به "عکس تو با من" دمی نرفته ای از یاد
به روی خاطره هامان اگر غبار نشسته
بدم که زنده شود ای نسیم روح فزایم
به شمع بی تپش بر سر مزار نشسته
دلم کنار تو مانده هنوز هم که هنوز است
هنوز عاشق تو بر سر قرار نشسته
#محمدحسین_امیری
#شعر_مهدوی
@shaeranehowzavi
میآید و میخواند آیات خدا را
از بیت آقا عسکری ، شمس الضحی را
جشنی به پا شد در میان عرش اعلی
مسرور بینی جمع اصحاب کسا را
مستکبرین از تیغ قهرش میهراسند
امیّدواری میدهد ، غم مبتلا را
بعد از هزاران سال دوری ، رنج و محنت
غم میستاند از دل ما ، جمع ما را
با ذوالفقار حیدری میآید از راه
آنکس که میگیرد تقاص سر جدا را
در پیش سیمایش خلایق هیچ باشند
طاووس جنت بوده و ماه دلآرا
شام غم دلخستگانش را سحر کیست ؟
مردی که دارد خلق و خوی مرتضی را
در دولتش شاه و گدا فرقی ندارند
فرمان برد فرمان جدش مصطفی را
تزویرها در برق شمشیرش بسوزند
ویران کند قصر و بنای خدعهها را
' ماء معین ' دردمندان زمین است
جان میدهد لبتشنگان بینوا را
در نیمهی شعبان جهان چشم انتظار است
شاید ببیند آن یل مشکل گشا را
از ره بیاید ماه کنعانی دلها
آن یوسفی که میدهد بوی خدا را
#معصومه_مشهدی_زاده
#شعر_مهدوی
@shaeranehowzavi
بسم الله الرحمن الرحیم
یوسفترین صحرانشین دشت تنهایی
یک روز با اسبی سفید از دور می آیی
در وصف سیمای تو فرموده است پیغمبر
طاووس اهل جنّتی، در حُسن یکتایی
ای یاد تو تسکین، برای قلب بیتابم
ای نام تو تنها دلیل شور و شیدایی
عشق تو را ارث از پدر بردم، و شب تا صبح
نام تو را مادر به گوشم خوانده لالایی
من در کلاس انتظارت خوب فهمیدم
هرجا به یادت ندبهخوان باشم تو آنجایی
مثل کویری بی رمق بی برگ و بی بارم
اما تو چون روح بهاری، سبز و زیبایی
دنیا بدون تو شبی تار و نفسگیر است
ای کاش میگفتند این آدینه می آیی
#نگین_نقیبی
#شعر_مهدوی
@shaeranehowzavi
🌸🌸6روز تا جشن بزرگ نیمه شعبان🌸🌸
جز رحمتِ چشمانِ تو، دنیا چه میخواهد
تشنه به غیرِ آب، از دریا چه میخواهد
حالا که موسایم شدی، راهی نشانم دِه
غیر از نجات، این قوم از موسی چه میخواهد
شاید بپرسی از چه دنبال دَمَت هستم
دل مرده نوعاً از دَمِ عیسی چه میخواهد
پیغام و پس پیغام یعنی یادِ ما هستی
مجنون جز این پیغام، از لیلا چه میخواهد
پیراهنی بفرست؛ شاید زنده ماندم من
جز دلخوشی، یعقوبِ نابینا چه میخواهد
تا کیسهی ما پُر شود احسان تو کافیست
مِسکین به جز خیرات از آقا چه میخواهد
چیز مهمی نیست این که ما چه میخواهیم
باید ببینیم آن جناب از ما چه میخواهد!
::
ای انتقامِ پهلویِ پُشتِ دَرِ خانه!
غیر از ظهور تو مگر زهرا چه میخواهد..
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_مهدوی
@shaeranehowzavi
من و ناامیدی مبادا، مبادا
من و ناامیدی ز فردا ،مبادا
مبادا شکستن ، مبادا نشستن
مبادا بیفتیم از پا، مبادا
من وماو امثال ماها نمردیم
تو تنهای تنهای تنها، مبادا
فدای غم تو! غم و ماتم تو !
دلت بی قرار غم ما، مبادا
کجا خانه داری؟ بگو خیمه ات کو؟
من اینجا ، تو بر خاک صحرا مبادا
به جز جمکران تو هر صبح جمعه
سرم گرم اینجا و آنجا مبادا
شب و روز دارم به لب این دعا را
بدون تو یک لحظه دنیا مبادا
.
.
نفس ها بریده ، جهان روبه موت است
اماما ! مسیحا ! بیا تا مبادا ..
#فاطمه_معصومه_شریف
#شعر_مهدوی
@shaeranehowzavi
گل موعود
خبردادند مخموران زنوشانوش مستانش
که درسکرند مدهوشان هم از عطر گریبانش
چه تمثیلی ست با نرگس بنازم چشم آن گل را
همه چشم ست نرگسزار و آن هم هست حیرانش
خیال چشم اودر گردش آورده ست عالم را
به جز گردش نمی گردنداز پیدا وپنهانش
بهشت از روی او یک نسخه ی کمرنگ در قاب ست
اگرچه خوانده شد آن نازنین طاووس بستانش
خیال قامتش را در غزل بیهوده می بندم
که آتش می زند بر دل رباعی های مژگانش
زمین آن گونه خواهد بود با عطر ظهوراو
که ابراهیم خواهد سوخت ازرشک گلستانش
ملاحت آنقدر دارد کمان ابروی کنعانی
که صدیوسف گرفتارند در چاه زنخدانش
نه موسی می شناسم من نه عیسی گرچه می دانم
ملایک پرده داران و رسولانند دربانش
به سامان قیامت باش در آدینه ی میعاد
که خیل مردگان را زنده خواهدکرد فرمانش!
کفن پوشیده برخیزند ازخاک لحد آن روز
چنان اصحاب کهف از غارمردان فراوانش
شکوه کربلا تکرار خواهد شد ولی این بار
حساب کوفی و شامی ست باتیغ سر افشانش
ستم در پیشگاه او به خاک لابه می غلتد
سرطاغوت می ریزد به بردابرد میدانش!
اگر خون موج بردارد اگر گل هیچ فرقی نیست
فقط ما عاشقان خواهیم دراین عرصه جولانش
زبس چشم انتظار آن گل موعودجان دادند
کنارلاله نرگس روید از خاک شهیدانش
به خواب سرمه می بندم غبارکاروانی را
که قصدسامرا دارد به بوی گرد دامانش
مرارت های هجران با خیال دوست آسان ست
همان عکسی که یوسف داشت بر دیوار زندانش!
#غلامرضا_کافی
#شعر_مهدوی
@shaeranehowzavi
هوالدّلیل
.
#موعود
.
شادی مولا گرفته ام من یاغی
جشن تولّد برای حضرت ساقی
شمع به شوقش چو آفتاب فروزان
هر شب میخوارگان از اوست چراغی
نیمه ی شعبان رسید و ساغر من هم
از گل رومی پر است و دُرّ عراقی
دشت به تبریک دامنش پر نرگس
شهر به تحسین پر از کُنار و اقاقی
مکّه! بیا از رخت نقاب بینداز
سر شده دوران حاجیان نفاقی
هر چه هم از ابر شبهه، بَعل بگوید (۱)
نه! نشود باز ماه کعبه محاقی
ای که به معراج عصر نور می آیی!
ناز قدومت زمان شده ست بُراقی
مقصد جان بر کفان پیر خمینی
غایت دلدادگان شیخ نراقی
ای که به چشم فقیه امام همامی
با من سرمست خود رفیق ایاقی
از تو نوشتند عالمان کلامی
از تو سرودند شاعران بلاغی
بکرترین کشف حافظانه ی بیدل!
آینه و آنِ شعر هند و عراقی
در قلم شاعرت به طرز بلیغی
طرح نو انداختی، چه سبک و سیاقی!
ای که شبیه نیاز رود به جریان
بین من و انتظار توست تلاقی!
چشمم و مشتاق خواندن غزل وصل
شعرم و دلخسته از نگاه فراقی
مدح تو آیاتی از مودّت قربی
وصف تو تصویری از جهان وفاقی
در شب گمگشتگی دعای کویری
در سحر عاشقی اجابت باغی
نوحه کنان در پی زيارت زهراست
بلبل اگر از گلی گرفته سراغی
باغ گل مادری! دلم حرم اوست
در دل من ساختی چه صحن و رواقی!
منتقم زخم های هر سر بر نی!
با تو می افتد به زیر هر سر طاغی
آیت نور خدا! برآی ز مشرق
تا نشود مکّه محو غربِ محاقی
گرز فریدون و ذوالفقار علی را
در يد بيضات ديده ام من یاغی
جمعه ی موعود! از تو گفتم و گفتند
باز حکایات ما و قول تو باقی...
#حسن_خسروی_وقار
#شعر_مهدوی
@shaeranehowzavi
ای خوش آن روزی کـه آیـد مـژدهء دیـدار یـار
ای خوش آن صبحی که از ره می وَزد بویِ نگار
خرّم آن گاهی که سَر آید دگر عهدِ خزان
بَه چه حالی دارد آن عطر دل انگیز بهار
بوی عشق و زندگی می پیچد از هرسوی دشت
تا که عاشق بیند آن محبوب خود را در کنار
ماهِ زیبا ، چون بِتابد بر شب تاریکِ دل
دل به نازِ رویِ ماه از خستگی گیرد قرار
دل به دلبر میرسد ، دلبر به دل جان میدهد
گُل به رقص آید ، از آوازِ طربناک هَزار
یاس و نرگس،رازقی،مریم،شقایق، رُز ، سَرَخس
می شوند عاشق همه گلها زِ بویِ گلعُذار
بر لبِ گلبرگ ها شبنم دِرفشانی کند
آب و جارو میزنند این غنچه ها در هر گذار
دل به دریا میزند نازک دلِ لرزانِ شهر
میشود هشیار، هر دلداهء مست و خمار
آنقَدر زیبا بوَد خود را نمایاندن به عشق
میشود مثمِر گمانم خَتمی و بید و چنار
کودکی را گرگ اگر بیند غریب و بی کس است
دامنش را پُر کند از گِردو و سیب و انار
آهویی دیگر نمی ترسد به عشق آرد پناه
چونکه بَبری دل نمی بندد به آهنگ شکار
هر چه داند لذّت تکلیف خود را در زمان
با رضایت مینماید ، آهویی جان را نثار
لطف و مِهر و همدلی،عشق و صفا مُد میشود
کِی ، کجا ، بیند بتِ عاشق کشی بی بند و بار
نِفرت و کینه ، حسد ، شر ، رخت بربندد زِ دل
میشود ظلم و ستم با عاملانش تار و مار
مرزهای جهل و ُسستی جمع میگردد به عقل
مَه رُخی تنها تَواند بگذرد در شام تار
خانه ای را غم نباشد از نبود آب و نان
هیچ کس تنها نمی ماند دگر آن روزگار
عاشقان ای عاشقان ای عاشقانِ خسته دل
اندکی دیگر کشید عید فرج را انتظار
ای خوشا صبحی که آید مِهر ِعالمتاب عشق
ای خوشا روزی که از ره میرسد با ذوالفقار
واژه هایم ناقصند و جان ابیاتم ضعیف
ای خوشا روزی که من هم میشوم چون شهریار
#عباس_بهمنی
#شعر_مهدوی
@shaeranehowzavi