هوالشّاهد 🍃🌹
.
ما تن اگر، خون حسینی بود در ما
ما جان اگر، روح خمینی بود در ما
با نام احمد سکّه مان را ضرب کردیم
خود را تهی از خرده ریگ غرب کردیم
در این میان امّا برادر ناتنی ها
تخم شغادند و هلاک خودزنی ها
غرقاب را این اکمه ها پایاب دیدند
ایران ما را پاره پاره؟ خواب دیدند!
تورانی از خشمم در آتش بوده، هشدار!
لالایی ما ذکر آرش بوده، هشدار!
«القصّه جز نقل قیام از ما، فسانه ست
این چامه را با من بخوانی، عاشقانه ست»
با ساز خود رؤیای خود را می نوازیم
چون سازه هامان آرزویی دست سازیم
استادمان می گفت: «این آغاز راه است
شب لکّه ای جامانده بر دامان ماه است
افراسیاب است و سیاووش شهیدی
هرجا حسینی بود، سر می زد یزیدی»
القصّه جنگی بود و ننگی بود و نامی
میراث ما خون است و شمشیر قیامی
من تشنه هم باشم، نمی بازم برادر
نان حلالم را سر آب حرامی
بر جام دست فتنه ای مانده ست و من هم
جامی به سنگی می زنم، سنگی به جامی
«والسابقون السابقون» وقتی نمانده ست!
خورشید را سر می بُرد شام تمامی
ماییم اگر، غارت نخواهد کرد شمری
حتّی نخ پیراهنی را از امامی
حتّی اگر در مقتل ما صف ببندند
در تف ببینیم از سواران ازدحامی
حتّی اگر سرهای ما از پا بیفتند!
فتح المبینی هست و دست انتقامی
من نهروان در نهروان خونم برادر!
من وارث گرز فریدونم برادر!
هر اُشتری در فتنه آمد، نحر کردم
بر گرده ی ضحّاک تیغ قهر کردم
من آبم و آشوب بوشهر است در من
من خاکم و خشم منوچهر است در من
«القصّه جز نقل قیام از ما، فسانه ست
این چامه را با من بخوان تا عاشقانه ست»
#حسن_خسروی_وقار
💠 @shaeranehowzavi
هوالشّاهد 🍃🌹
#میراث_۵
بخش پایانی:
.
می ایستد بر پایه ی من آسمانی
در دست هایم می تپد نبض جهانی
انگشت های من سلیمانی ست، بنگر!
تا فرش زیر پایم ایرانی ست، بنگر!
می بینم از هر جای هر شب جاده ها را
صبح امیدم از نفس افتاده ها را
من آفتابی تیز دارم در غلافم
بنگر! دل هر ذرّه ای را می شکافم
هر کهکشانی را که می گفتند، دیدم
از مزرع سبز فلک هم خوشه چیدم
آمد به باغم تشنه ای، جویم برایش
هر کس که دردی داشت، دارویم برایش
دنیای عاشق آرزوی کودک من
از نغمه ی جان است رقص موشک من
دل سوختن در سرگذشت جنگی ام نیست
جز ساختن در آتش هوشنگی ام نیست
القصّه ماییم و شکوه آرمان ها
تا قلّه یک شب مانده و اینک جوان ها_
_با ساز خود رؤیای ما را می نوازند
این سازه ها _این آرزوها_ دستسازند
اکنون که طی کردیم راهی را که باید
از دور می بینیم ماهی را که باید
صبح یشوعا پشت درهای اریحاست
در کربلا هم صحبت از خورشید بطحاست
در دشت ما موسیقی منجی وزیده
رود من از آواز داوودی شنیده
در خوف شب هم گفته و از ماه گفته
القصّه استادم _جَزاهُ اللّه_ گفته:
«این فصل را با من بخوان! باقی فسانه ست
این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه ست»
#حسن_خسروی_وقار
#شعر_انقلاب
#دهه_فجر
#شاعران_آئینی
💠 @shaeranehowzavi
از شهیدان خدا رعیت فراوان دیده ایم
کاش روزی حاکمی از روی مین ها بگذرد
#حسن_خسروی_وقار
#شهادت
#غیرت
#مردانگی
@shaeranehowzavi
🌺🌺🌺🌺
#محمدتقی_عارفیان
#محمدجواد_منوچهری
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
#محمد_امین_نیک_مرد
#محمد_میرزایی_بازرگانی
#محمد_صادق_بخشی
#محمدحسن_بیاتلو
#احمد_ایرانینسب
#احمد_شهریار
#سیدهاشم_وفایی
#سیدمهدی_موسوی
#سید_محمد_جواد_سجادی
#سید_محمد_جواد_شرافت
#مهدی_پرنیان
#استاد_محمد_علی_مجاهدی
#محسن_کاویانی
#حامد_طونی
#محمد_مهدی_خانمحمدی
#سید_علی_حسینی_ایمنی
#نوید_نیری
#علی_مقدم
#سید_علی_نقیب
#سعید_مبشر
#مهدی_منتظری
#سید_محمد_مهدی_شفیعی
#امیر_حسین_هدایتی
#مجتبی_خرسندی
#تقی_متقی
#عمران_بهروج
#رضا_وکیل_آذر
#رضا_نیکوکار
#جواد_محمدی_دهنوی
#علی_توسلی
#علی_کاملی
#علی_مقدم
#رضا_یزدی_اصل
#علی_رفیعی_وردنجانی
#رضا_رحیمی_عنبران
#قاسم_بدره
#سید_سلمان_علوی
#سید_محمد_حسین_سیدمیرزایی
#حسین_خزایی
#حسن_خسروی_وقار
#علی_اصغر_شیری
#سید_مرتضی_هاشمی_شیخ_شبانی
#حمزه_محمودی
#نوروز_رمضانی
#اصغر_هدایتی
#سید_محمد_حسین_دعایی
#محمد_کاظمی_نیا
#علی_اصغر_شکفته
#بابک_بنی_فاطمی
#محمد_منصوری
#میلاد_خانی
#سید_جعفر_حیدری
#محمد_مبشری
#رضا_یزدانی
#حوصلهی_بحر
#احمد_رفیعی_وردنجانی
#علی_جباری
با #هشتگ ها همراه باشید 🌹
@shaeranehowzavi
🥀
.
#قاصم
قلم گرفتم به دستم، امّا هنوز هم عاشق تفنگم
اگر سرم، کلمه کلمه شورم! اگر دلم، واژه واژه جنگم
بگو که من هرچه شد، می آیم! مرا رها کن به خود می آیم
به انتقام اُحُد می آیم، می افتد این قلّه هم به چنگم
بگو که پر باشد از جنازه، بجوشد از قدس خون تازه
به دست مردان انتفاضه هنوز تیغم هنوز سنگم
مرا ندیده مگیر، امّا برادرم را ندید دادم
شهید بودم، شهید دادم! نه اهل نامم، نه اهل ننگم
سرم شکسته ست گرچه از کین، گمان مبر سرشکسته باشم
حماسه ی شرق باشکوهم، غریو ویرانی فرنگم
اگرچه عمری سکوت بودم، نخواستم بی خروش باشد
خدا کند باده نوش باشد رفیق اگر می دهد شرنگم
اگرچه از دوست شکوه دارم، رسیده وقت نبرد امّا
غبار را هم زدوده حتّی برادرم _قاسم_ از تفنگم
#حسن_خسروی_وقار
#طوفان_الاقصی
#اسرائیل_باید_از_صحنه_روزگار_محو_شود
#امروز_غزه_کربلاست
#آمادهی_شهادتیم
@shaeranehowzavi
هوالشّاهد
.
#روضه
.
آتش گرفت دامن در را چقدر زود
مادر که سوخت، داغ پسر را چقدر زود...!
همدست بود با در و دیوار، روزگار
از بس که درد داشت، کمر را چقدر زود...
با خانه گفت - میخ- خبر را چقدر دیر
امّا خماند قدّ پدر را چقدر زود!
از کودکی چقدر دل کوچکم شکست!
من ارغوانی ام که تبر را چقدر زود...
چشمم اگر، پیاله ی غم بودم و به من
دنیا چشاند خون جگر را چقدر زود
من اشکی حسن شدم، امّا حسین خواند
با چشم هاش روضه ی سر را چقدر زود
بیچاره من که همسفرم داشت می تکاند
از دامنش غبار سفر را چقدر زود
«گفتم ببینمش، مگرم دردِ...» وای من! ۱
دیدم که بست راه نظر را چقدر زود
می خواستم بخوانمش و شام ختم کرد
بر نیزه ها دعای سحر را چقدر زود
اکبر، علی، علی، علی، اصغر... بعينه دید
یک مرد داغ چند نفر را چقدر زود
نوری کبود از فدک آمد به کربلا
هرمش گرفت تاب قمر را چقدر زود
تیغ شبی بلند به نای شفق نشست
کوتاه کرد قصّه ی سر را چقدر زود...
.
#حسن_خسروی_وقار
@shaeranehowzavi