eitaa logo
🍃 شاعران حوزوی 🍃
627 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
192 ویدیو
12 فایل
🌏خبرگزاری‌ها، نشریات، و کانال‌ها در مناسبت‌های دینی و ملی به دنبال اشعار حوزویان هستند و اینجا گنجینه شعر آن عزیزان است. 🍃ارسال اشعار و احوال شاعران به 🍃مدیر شاعران حوزوی @mahta_sa 💠 #شاعران_حوزوی 💠 @shaeranehowzavi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺🌺🌺 با ها همراه باشید 🌹 @shaeranehowzavi
🌹🌹🌹🌹 کجا سکری که اینجا هست، در خم می‌شود پیدا؟ بگو مستی ما از دور چندم می‌شود پیدا؟ چه تجریدی است در طور ضریح تو که با هر طوف تجلی می کند سینا تکلّم می‌شود پیدا همین که درب شرقی حرم وا می شود انگار از اشراق نگاه تو تبسم می‌شود پیدا بیابم کاش خود را در صف گمگشته‌های تو که هرکس در حریمت می‌شود گم، می‌شود پیدا ز حاصل خیزی بذر کرامات تو بود و هست اگر در این زمین خشک، گندم می‌شود پیدا کسی پرسید از قبری که پنهان شد، خبر آمد که آن راز پر از اعجاز در قم می‌شود پیدا @shaeranehowzavi
قباله نامه🌹 بنوش! در حرم او که می حرامِ کسی نیست! که چشم هیچکس اینجا به سوی جامِ کسی نیست نسیمی از نفحاتش "اذا تنفس" ما شد کسی که مثل نفس‌هاش در مشام کسی نیست کبوتر حرم او گرسنه هم که بماند دلش ولی به جز اینجا اسیر بام کسی نیست چقدر کاتب مروی نشسته تا بنِویسد ز معجز کلماتی که در کلام کسی نیست چقدر کافر تسلیم او شده است! که گفته؟ که [شاه طوس به جز شیعیان امام کسی نیست] تمام عالم و آدم مقیم مشهد اویند قباله‌نامه‌ی این آستان به نام کسی نیست! @shaeranehowzavi
🌹🌹🌹🌹 پیرمرد مهربان، مثل ابرها رها زنده است هم‌چنان، زنده است بین ما.. با عمامه سرو را، دیده‌اید تا به حال؟ تا به حال رود را، دیده‌اید با عبا؟ ابتدای حرف او، نفحه نفحه «لا شریک» انتهای نقل او، جرعه جرعه «هل أتی» بوی «اِبن بابوِیه»، داشت دست او چقدر چشم او چقدر داشت، رنگ «کاشف الغطا» پای حرف‌های او، آسمانیان به صف تشنۀ صدای او، هر فرشتۀ خدا لهجۀ سلیس او، راوی «چهل حدیث» چشم‌های خیس او، روضه‌خوان کربلا خالی است چشم او از دروغ، از ریا دست‌های او پر است، از بلوغِ ربنا انقلاب او چقدر، انفجار نور بود! چیست این حماسه را، غیر عشق خون‌بها؟ در نماز نهضتش، در شکوه قامتش پابرهنه‌ها همه، کرده‌اند اقتدا ای امامِ عادلی که غرور ظالمان با تو می‌شود هدر با تو می‌شود هَبا ما مقلد توییم! تا همیشۀ جهان امرکن به عاشقان! امر کن امام ما @shaeranehowzavi
🥀 میان شعله می‌سوزد مگر باران؟ نمی‌سوزد اگرچه «جسم» هم آتش بگیرد، «جان» نمی‌سوزد به آتش می‌کشند این روزها قرآنِ ما را... لیک نمی‌دانند «فجر» و «طارق» و «فرقان» نمی‌سوزد نمی‌دانند این اصحاب نار، این شعله بر دوشان که «حمد» آتش نمی‌گیرد که «الرحمان» نمی‌سوزد خدای قصۀ قرآنیِ «عاد» و «ثمود»! آخر چرا این شهرها در آتشِ کفران نمی‌سوزد؟ مگر قرآن چه دارد؟ سوره سوره، خط به خط، ایمان دل مردم برای این همه ایمان نمی‌سوزد؟ به این کافرمرامان، منکرانِ نور و زیبایی بگو قرآن نمی‌سوزد، بگو قرآن نمی‌سوزد @shaeranehowzavi
🥀🥀🥀 همیشه سفره‌اش وا بود با ما مهربانی کرد هزاران بار آزردیمش اما مهربانی کرد دلش اندازۀ ریگ بیابان بی‌وفایی دید ولی اندازۀ آغوش دریا مهربانی کرد نگاهش شرح نابی بود از «الجار ثمّ الدار» اگر با این و آن مانند زهرا مهربانی کرد چه خواهد کرد با مهمان کوی خویش آن مردی که با دشنام‌گوی خویش حتی مهربانی کرد چرا دنیا به کامش ریخت زهر غصّه و غم را؟ چرا با مهربانی‌های او نامهربانی کرد؟ «الا ای تیرهایی که پی تشییع می‌آیید نبوده یارِ او جز غم به یارانش بفرمایید» دل او می‌گرفت از آن همه زخم‌زبان هرگاه نظر می‌کرد بر انگشترش: اَلعِزَةُ لِله کسی که در پناه شانۀ او کوهسار و دشت کسی که ریزه‌خوار سفرۀ او آفتاب و ماه مگر تاریخ غربت‌زا! چه رخ داده‌ست در ساباط که سجاده کشیده زیر پای خستۀ او آه قیامش مستتر گشته‌ست در غم‌نامۀ صلحش و صلحش می‌شناساند به مردم راه را از چاه خجالت می‌کشد حتی زره زیر عبای او از آن یاران ناهمراه، آن یاران ناهمراه «الا ای تیرهایی که پی تشییع می‌آیید نبوده یارِ او جز غم به یارانش بفرمایید»... مدینه کوفه شد، کوفه دوباره از صدا افتاد و اما بعد... یاد خطبه‌های مرتضی افتاد و اما بعد... «این مردم خدایا خسته‌اند از من» و پژواک صدایی مهربان در گوش‌ها افتاد مدینه کوفه شد کوفی‌تر از آنی که بنویسم خدایا این چه آتش بود در دامان ما افتاد به‌پیش غیرت چشم برادرهای بی‌تابش تنی - انگار کن پیراهن یوسف - رها افتاد و امّا بعد... تابوت از هجوم تیرها گل داد و باران شد، تو گویی اشک از چشم خدا افتاد «الا ای تیرهایی که پی تشییع می‌آیید نبوده یارِ او جز غم به یارانش بفرمایید» @shaeranehowzavi
🥀 این همه آیینگی از انعکاس آه کیست؟ چشمه‌ها در رودرود غصۀ جانکاه کیست؟ جاده‌های پیش پا افتاده بسیارند، لیک ای دل راهی! حواست هست که این راه کیست؟ بندگی یعنی عطش، تنها شدن، بی‌سر شدن او که دل شد بنده‌اش، خود بندۀ درگاه کیست؟ انتقامی سرخ بعد از انتظار سبز ماست لاله‌های این چمن در حسرت خون‌خواه کیست؟ هر کران پژواکی از «هیهات منا الذله» است این که آتش زد به عالم جملۀ کوتاه کیست؟... @shaeranehowzavi
به غیر کشته‌ی عشقت کسی شهید مباد کسی که دل به تو بسته‌ست، ناامید مباد کسی که مَست تو شد، دلخوشِ حرام نگشت کسی که عبد تو شد، بنده‌ی یزید مباد کسی که رَخت عزای تو را به تن نکند خدا گواه که در حشر روسفید مباد اگر بناست در آتش رَوَم، جهنم من، کنار آنکه گلوی تو را بُرید مباد به هر که رو زده‌ام غیر شر به من نرساند مرا به خیر کسی جز حسین امید مباد @shaeranehowzavi
همین که درب شرقی حرم وا می‌شود انگار از اشراق نگاه تو تبسم می‌شود پیدا @shaeranehowzavi
[به گریه‌های من توجهی نمی‌کند کسی به غیر تو که دل‌خوشم هنوز به خنده‌های عاقبت به‌خیر تو...] @shaeranehowzavi
علیه‌ا‌لسلام 🔹یوسف لیلا🔹 در آن تاریک، دل می‌بُرد ماه از عالم بالا گرامی باد این رخشنده، این تابان بی‌همتا شب است و می‌تکاند آسمان از دامنش آرام همه ته‌مانده‌های نور را بر سفرۀ صحرا میان چادر شب ماه زیباتر شود آن‌سان که بین لشکر دشمن جمال یوسف لیلا خوشا لیلا که در دامان جوانی این‌چنین پرورد که دارد خوف از پروردگار خویشتن، تنها تعالی‌الله رویش را که «والفجر» است تفسیرش تعالی‌الله مویش را که «والیل اذا یغشا» ملاحت می‌چکد از ساحت پیشانی‌اش هر بار که در نزد پدر پایین می‌اندازد سر خود را کسی چون او پر از سُکر خدا گشته‌ست پا تا سر که نشناسد میان سجده‌های خویش سر از پا علی اکبر است او یا نبیّ دیگر است او یا علیّ‌بن‌ابی‌طالب مهیا گشته بر هیجا! که او تا بر زمین پا می‌گذارد، راه می‌افتد میان آسمان‌ها بر سر پابوسی‌اش دعوا «اگر امر خدا جنگ است باید رفت» گفت و رفت نه از شمشیرها ترس و نه از سرنیزه‌ها پروا بلاجوی و بلی‌گوی و عطش‌نوش و رجزخوان بود هجوم آورد بر میدان چه رعدآواز و برق‌آسا «منم من زادۀ زهرا، منم آیینۀ حیدر!» ولی نشناختند او را ولی‌نشناس‌ها... دردا! نقاب از روی خود برداشت تا محشر کند، محشر گره بر ابروان انداخت تا غوغا کند، غوغا... امیدم سوی الطاف علی اکبر است، ای کاش بگیرد دست خالی مرا در محشر کبری @shaeranehowzavi
تندیس حقوقِ بی‌بشر: اسرائیل آمیزه‌ای از جنون و شر: اسرائیل ای دل! به هواخواهی یاران شهید فریاد بزن که @shaeranehowzavi