سجّیل؛ نگران همه‌ی مردم‌ات از مرد و زن‌ام تو فلسطینی و تنها نگران تو من‌ام دست و انگشت تو پرورده‌ی ناز‌است ولی زیرِ آواز غم‌‌انگیز تو باید بزنم لبِ آن جویِ پر از خون تو اگر سرو منی سایه‌ات بر سرم افتاده که گرم سخن‌ام به سلامت سر از این معرکه بیرون نبرم من اگر شاخه‌ی این باغ و گلِ این چمن‌ام تو فلسطینی و باید نگران باشم اگر روحِ ایمانی و من زاده‌‌ی حبّ‌الوطن‌ام خانه‌ی دیو سیاه است که آتش زده‌ای نگران تو پریزاده‌ی نازک بدن‌ام تا در این قصه‌ی کوتاه سرِ ماست بلند می‌نویسم همه را با کلمات دهنم تو و کابوس شبانگاهی و آن دیو سیاه که می‌افتد به همین چاه که باید بکَنم من و سجّیل و ابابیل که باید برسد قصه‌اش تا ته این سطر .....که من نقطه‌زن‌ام @shaeranehowzavi