تو شبیه آرزویی که نسیمِ صبح خوانَد دلِ دردمـندِ مـا را نَفَـسـی ز شـوق دانَد به هوای عشقبازی، قدمی به چشمِ ما نِه که غبار پایت ای دوست، غمِ عالمی برانَد تو جمالِ بی‌بدیلی و به دل دلالت آری که به جز وجود نازت طربی دگر نمانَد تو خیالی و فراروی، تو مجالی و ز هرسوی به حریم وصلِ رویت، خمِ مو حجاب مانَد تو به چشم پاکبازان، نمِ اشکْ می‌نشانی که شــرارِ دلـنوازان، ز لبت شـــرر نشــانَد تو صفای صبحگاهی و وفای شامگاهان به دعای خلوتیان که غمت طرب فشانَد شب و روز بیقراران به طراوتِ بهاران هوسی عمیق دارد غزلی لطیف خوانَد @shaeranehowzavi