صبحی دگر و باز طلوعی دگر از مِهر جانِ همه مِهر است و همه بی خبر از مهر مِهری دگر آن مِهرتَر از مِهرِ جهان تاب دردا نگرفتیم ،سراغی سحر از مِهــر مِهری پس ِ ابر و دگری سر زده از شرق ای وای چرا نیست به دلها اثر از مِهر این مِهر، وجودش همه بند است به آن مِهر شرمنده بُوَد کوکب و شمس و قمر از مهر ای کاش بیاید خبـر از مِهـــــــرِ مبـــــــــارک یارب زِ چه غافل شده است این بشر از مِهر با سَر زدنش ، شمس ، همه سود رسانَد دردا که کنون سود ، رسد مختصر از مِهر @shaeranehowzavi