زهرا (س)🌿 کودکان ابوطالب را به زیر بال و بر خود خواهیم گرفت . . فرزندانش را میان خود تقسیم می کنند . عموها ، دست به انتخاب می زنند : هر فرزند ، سهم يك نفر . کار پایان می گیرد . کودکی خردسال باقی مانده است : علی ! و علی نیز به محمد ( ص ) می رسد و به خانه خدیجه می آید . سرنوشت ، چه بازی زیبایی را به نمایش گذاشته است ! على ، سهم محمد ( ص ) شده است ، تا به عنوان کاملترین پرورده اسلام ، برای جانشینی پیامبر و نجات بشر ، تربیت گردد . علی در خانه است که می بیند محمد ( ص ) و خدیجه ، به نماز ایستاده اند . شاید ، اولین مرتبه ، در پیش چشم او ! علی ، چنین حرکاتی را نمی شناسد . در گفت خویش باقی می ماند ، تا آنها سلام نماز خویش را می دهند . و آنگاه می پرسد : _در برابر چه کسی به سجده می روید ؟! _در برابر خداوند ! او ، مرا به رسالت مأمور کرده است تا مردم را به او بخوانم .از تو می خواهم که به او بگروی و به رسالت من ایمان آوری ... علی که کمتر از ده سال سن دارد ، هر چند که تحت تکفل محمد (ص) است! و به او سخت ایمان دارد! و به او سخت ایمان دارد ؛ اما چون وجودش را با استقلال و استقامت سرشته اند ، نمی تواند بدین سادگی ، عقیده ای را بپذیرد و یا به دروغ بر آن تظاهر که بنابر این اجازه می خواهد : - به من مهلت دهید تا در این باره بیندیشم و با پدرم ابوطالب ـ صحبت کنم او ، محمد ( ص ) و خدیجه را تنهامی گذارد و مستقیماً با سوی خوابگاه خویش می رود ، تا شب را در اندیشه این دعوت بگذراند . آیاتی را که محمد ( ص ) بر او خوانده است ! رسالت او ! نفی بتهارا ! فردای پردغدغه را ! پرستش الله را ... چه غوغایی به پا خواهد ساخت این افکار محمد ( ص ) ! تا صبح ، در مغز جوانش اندیشه می کند ، و فکر کند و فکر می کند . تا سحرگاه ، بیدار می ماند . نمی تواند كه پلك برهم بگذارد . در طلوع سپیده ، بر محمد ( ص ) وارد می شود : - به مشورت با پدرم ، نیازی ندارم ؛ خداوند در کار آفرینش من ، با ابوطالب مشورتی نکرد و من نیز ، برای پرستش او ، نیازی به مشورت با کسی ندارم ... و دست خویش را در دست محمد ( ص ) می گذارد . حالا ، گروهِ كوچـك مسلمـانـان ، سه عضو دارد : محمد ( ص ) ، خدیجه و علی . چهارمین مسلمان ، « زیدبن حارثه » است ، و باز پایِ خدیجه در میان می باشد : « زید بن حارثه » ، بنده ای است که خدیجه خریده بود و محمد ( ص ) او را آزاد کرد ، اما وی ، خانه پیامبر را بر خانواده خویش ترجیح داد و همراه پدرش که به دنبال او آمده بود ، نرفت . پیامبر ، او را به فرزندی خویش پذیرفت و از همه خواست که او را « زیدبن محمد » بنامند . اينك ، او نیز اسلام می آورد . ...