بسماللهالرحمانالرحیم💎♥️🌱
#سه_دقیقه_در_قیامت
#پارت_پنجاه_چهارم
🌸بعد از ظهر تلاش کردم تا روی خودم را به سمت دیوار برگردانم . میخواستم هیچ کس را نبینم . اما یکباره با چیزی مواجه شدم که رنگ از چهره ام پرید .
من صدای تسبیح خدا را از در و دیوار می شنیدم .
🌸 دو سه نفری که همراه من بودند، به توصیه پزشک اصرار می کردند که من چشمانم را باز کنم . اما نمی دانستند که من از دیدن چهره اطرافیان ترس دارم و برای همین چشمانم را باز نمی کنم .
🌸آن روز در بیمارستان، با دعا و التماس ازخدا خواستم که این حالت برداشته شود . من نمی توانستم این گونه ادامه دهم . با این وضعیت، حتی با برخی نزدیکان خودم نمی توانستم صحبت کرده و ارتباط بگیرم! خدا را شکر این حالت برداشته شد و روال زندگی من به حالت عادی بازگشت . اما دوست داشتم تنها باشم .
🌸 در تنهایی تمام اتفاقاتی که شاهد بودم را مرور میکردم . چقدر لحظات زیبایی بود . آنجا زمان مطرح نبود . آنجا احتیاج به کلام نبود . با یک نگاه، آنچه می خواستیم منتقل می شد . آنجا از اولین تا آخرین را می شد مشاهده کرد .
🌸من حتی برخی اتفاقات را دیدم که هنوز واقع نشده بود . حتی در آن زمان برخی مسائل را متوجه شدم که گفتنی نیست . من در آخرین لحظات حضور در آن وادی، برخی دوستان و همکارانم را مشاهده کردم که شهید شده بودند، می خواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه؟!
🌸از همان بیمارستان توسط یکی از بستگان تماس گرفتم و پیگیری کردم و جویای سلامتی آن ها شدم . چند تایی را اسم بردم . گفتند: نه، همه رفقای شما سالم هستند .
🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 📿
♥️🌿↓
@shahadat_arezoomee
ما
#شهادت دادیم که شهادت زیباست↑🌿🍁