🌱🌷🌱🌷🌱🌷 🌷🌱🌷🌱🌷 🌱🌷🌱🌷 🌷🌱🌷 🌱🌷 🌷 🌷 بسم رب الشهداء و صدیقین🕊 با مادرمان تماس گرفتم و گفتم علی درراه است، تا رسید برایش خواستگاری بروید. وقتی مادر برای ازدواج به علی اصرار کرده بود علی گفته بود: من آمده ام دیدن شما. نمی خواهم ازدواج کنم حالا وقت ازدواج نیست. به مادرم گفته بود این بار که بروم بار آخر است، بعد از بازگشت حتما ازدواج می کنم. وقتی از پاکستان برگشت چهره اش به قدری نورانی و زیبا شده بود که من از ایشان خواستم صدقه ای کنار بگذارند. آخرین بارچهارماهی در منطقه بود و باهم در تماس بودیم. ⬅️ ادامه دارد.... ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌷 🌱🌷 🌷🌱🌷 🌱🌷🌱🌷 🌷🌱🌷🌱🌷 🌱🌷🌱🌷🌱🌷 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم