🌷   ‍✿﷽✿ 🕊 🔴 🌟 خاطرات شهید مدافع حرم قسمت 2⃣ رفاقت ما با هادی ادامه داشت. تا اينكه يك روز تماس گرفت. پشت تلفن فرياد می‌زد و گريه می‌كرد! بعد هم خبر عروج ملكوتی سيد علی مصطفوی را به من داد. سال بعد همه‌ی دوستان را جمع كرد و تلاش نمود تا كتاب خاطرات سيد علی مصطفوی چاپ شود. او همه‌ی كارها را انجام می‌داد اما می‌گفت: « راضی نيستم اسمی از من به ميان آيد. » كتاب همسفرشهدا منتشر شد. بعد از سيد علی، هادی بسيار غمگين بود. نزديكترين دوست خود را در مسجد از دست داده بود. هادی بعد از پايان خدمت چندين كار مختلف را تجربه كرد و بعد از آن راهی حوزه‌ی علميه شد. در نجف، گوشه‌ی حرم حضرت علی (علیه‌السلام) او را ديدم. تابستان سال ۱۳۹۱. يك دشداشه‌ی عربی پوشيده بود و همراه چند طلبه‌ی ديگر مشغول مباحثه بود. جلو رفتم و گفتم: « هادی خودتی؟! » بلند شد و به سمت من آمد و همديگر را در آغوش گرفتيم. با تعجب گفتم: « اينجا چی‌كار می‌كنی؟ » بدون مكث و با همان لبخند هميشگی گفت: « اومدم اينجا برا شهادت! » خنديدم و به شوخی گفتم: « برو بابا، جمع كن اين حرفا رو، در باغ رو بستند، كليدش هم نيست! ديگه تموم شد. حرف شهادت رو نزن. » دو سال از آن قضيه گذشت. تا اينكه يكی ديگر از دوستان پيامكی برای من فرستاد كه حالم را دگرگون كرد. او نوشته بود: « هادی ذوالفقاری، از شهر سامرا به كاروان شهيدان پيوست. » برای شهادت هادی گريه نكردم؛ چون خودش تأكيد داشت كه اشك را فقط بايد در عزای حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) ريخت. اما خيلی درباره‌ی او فكر كردم. هادی چه كار كرد؟ از كجا به كجا رسيد؟ او چگونه مسير رسيدن به مقصد را برای خودش هموار كرد؟ اينها سؤالاتی است كه ذهن من را بسيار به خودش درگير نمود. و برای پاسخ به اين سؤالات به دنبال خاطرات هادی رفتيم. اما در اولين مصاحبه يکی از دوستان روحانی مطلبی گفت که تأييد اين سخنان بود. او برای معرفی هادی ذوالفقاری گفت: « وقتی انسانی کارهايش را برای خدا و پنهانی انجام دهد، خداوند در همين دنيا آن را آشکار می‌کند. » هادی ذوالفقاری مصداق همين مطلب است. او گمنام فعاليت کرد و مظلومانه شهيد شد. به همين دليل است که بعد از شهادت، شما از هادی ذوالفقاری زياد شنيده‌ای و بعد از اين بيشتر خواهی شنيد. ⬅️ ادامه دارد.... ⛔️ ارسال فقط با ذکر لینک کانال مجاز و شرعی است. 🌸🌸🌸🌸🕊🕊🕊🕊🌸🌸🌸🌸 @shahedaneosve شاهدان اسوه، زندگینامه شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرم